" پایان نامه آماده کارشناسی ارشد | ۲-۶-۳- نظریه ها و مکاتب روانشناسی درباره خلاقیت – 5 "
“
۲-۵- خلاقیت
یکی از ویژگیها و صفات شناختی که در مباحث مختلف مورد توجه محققین و پژوهشگران قرار گرفته است ویژگی خلاقیت است با توجه به مشکلات مختلفی که دنیای امروز با آن دست به گریبان است توجه به تفکر انتقادی و عامل پیشبینی کنندهآن یعنی خلاقیت از اهمیت ویژه های برخوردار است.
۲-۵-۱- تعریف خلاقیت
در بین روانشناسان توافقی که حاکی از نظر مشترک پیرامون تعریف خلاقیت باشد وجود ندارد. در واقع گستردگی تعریف، نشأت گرفته از دیدگاه های گوناگون روان شناختی از این پدیده است. خلاقیت فرآیندی از خلاق بودن است، مجموعه ای از اعمال که ایده ها افکار و اشیاء فیزیکی جدیدی را به وجود میآورد (کلایتون[۷۷]،۲۰۰۲). آلدر[۷۸](۲۰۰۲) “در کتاب چگونه هوش خلاق را تعریف کنیم؟”، خلاقیت را این گونه تعریف کردهاست:
-
- چیزی است که هنر پیشگان دارند.
-
- یک نگرش غیر معمول یا بدیع به مسایل است.
-
- تداعی با عناصر شناختی منفک با ایده هاست.
-
- فرآیندی که به محصول با ارزش می انجامد.
-
- یک استعداد یا صفت خاص حاصل شده مغزی به عنوان یک نظام پیچیده است.
-
- فرآیندی که چیزی را جدید و با ارزش میکند.
- ویژگیها و خصوصیات بی همتایی از آنچه که فرد به آن معنا میدهد.
رانکو[۷۹] (۲۰۰۷) نیز خلاقیت را شامل آفرینش چیزی جدید و مفید میداند. یکی از نظریه پردازانی که تحقیقات گسترده ای در رابطه با خلاقیت انجام داده است. تورنس (۱۹۹۸،به نقل از سیف، ۱۳۸۷)، سه تعریف برای خلاقیت در سه زمینه پژوهشی، هنری و وابسته به بقاء مطرح کردهاست. به نظر وی تعریف پژوهشی خلاقیت عبارت است از فرایند حس کردن مشکلات و مسایل، شکاف در اطلاعات، عناصر گم شده چیزهای ناجور، حدس زدن و فرضیه سازی درباره این نواقص و ارزیابی و آزمودن این حدسها و فرضیهها، تجدید نظر کردن و دوباره آزمودن آن ها و بالاخره انتقال نتایج. تورنس در تعریف هنری خلاقیت به مصادیقی اشاره میکند که برخی از مصادیق عبارتند از: خلاقیت مانند خواستن دانستن است، خلاقیت مانند دوباره نگاه کردن است، آفرینندگی مانند خط زدن خطاهاست، آفرینندگی مانند خواندن به سبک خود است. تورنس در تعریف خلاقیت”وابسته به بقاء” خلاقیت را عبارت از قدرت کنار آمدن با موقعیتهای دشوار و خطرناک میداند، وقتی که شخص هیچ راه حل از پیش آموخته شدهای ندارد. گانیه (۱۹۸۵، به نقل از سیف، ۱۳۸۷) خلاقیت یا آفرینندگی را نوعی حل مسأله میداند که تازگی نتایج تفکر آفریننده از ویژگیهای آن است. در نظریه گیلفورد آفرینندگی بر حسب تفکر واگرا تعریف شده است (سیف،۱۳۸۷).
۲-۶- دیدگاههای کلی مربوط به خلاقیت
در ارتباط با خلاقیت، یک نظریه منحصر به فرد که مورد قبول همگان باشد وجود ندارد. به همین دلیل، نظریه های متفاوتی که در این زمینه وجود دارند را مورد ملاحظه قرار میدهیم، تا ببینیم هر کدام برای درک کلی موضوع چه چیزی عرضه میکنند.
۲-۶-۱- دیدگاه غرب از خلاقیت
تعاریف خلاقیت و هم چنین فرآورده و نگرش به آن، از فرهنگی به فرهنگ دیگر فرق می کند. تعریف غرب از خلاقیت بیشتر در آزمونهای خلاقیت تورنس مشاهده می شود. در این آزمونها تکالیف به صورت سیالی (تعداد ایده ها)، انعطافپذیری (تنوع و گوناگونی ایده ها) و ابتکار (معنیدار بودن ایده ها) نمرهگذاری میشوند که اینها بازتابی از دیدگاه دنیای غرب به خلاقیت است. نگرشهای فرهنگی به سمت خلاقیت از ارزشهای اساسی و اصلی غرب در طرفداری از گروههای اجتماعی مثل آزادی، فردیت گرایی و پیشرفت اصولی و زیر بنایی ناشی میشود و اصطلاحات ابتکار، سیالی و انعطاف پذیری دیدگاههای فرهنگ غرب را زنده میکند (آدلر، ۲۰۰۲).
۲-۶-۲- دیدگاه شرق از خلاقیت
دیدگاه شرق در مورد خلاقیت بیشتر از اصول زیر ناشی میشود:
-
- بیان کمال فردی
-
- در ارتباط با سنت و عرف در دوره های قبلی تاریخ (شامل قدیمیترین و اصیلترین آن ها) میباشد.
- بیان و توصیف یک حس درونی از خصوصیات اصلی آن است.
این دیدگاه، خلاقیت را به اشکال مختلف به مراقبه مربوط میکند. مراقبه روشی است که ما درون خود را میبینیم و خلاقیت را در آن جا میدهد. خلاقیت بیشتر به نظریه سلسله مراتب نیازهای مزلو، به مفهوم خود شکوفایی با کمال فردی که در روانشناسی غربی اهمیت دارد، نزدیک است. خلاقیت در دیدگاه شرقی تلاش دارد واقعیتهای ناهشیار موجود را کشف کند، نه این که چیزی جدید را اختراع کند. بنابرین، تلاش در جهت خلق دوباره میباشد و فعال سازی مجدد مطرح است نه اختراع. در بعضی از کشورهای شرقی خلاقیت بیشتر یک ابراز روحانی است و نه یک فرایند حل مسأل دنیوی (آدلر،۲۰۰۲).
۲-۶-۳- نظریه ها و مکاتب روانشناسی درباره خلاقیت
در ارتباط با خلاقیت یک نظریه منحصر به فرد که مورد قبول همگان باشد وجود ندارد امّا میتوان نظریه ها را به دو دسته کلی تقسیم کرد: ۱- دیدگاه خواستگاهی ۲- دیدگاه فرآیندی
دیدگاه خواستگاهی: گروهی از روانشناسان و روانکاوان بیشتر به خواستگاه خلاقیت توجه کردهاند نه به فرایند آن از جمله نظریه پردازانی که با این دیدگاهها موافقاند در زیر آمده است.
۲-۶-۴- نظریه روان تحلیلگری
بنا به گفته زیگموند فروید(۱۹۵۹) خاستگاه خلاقیت در تعارضی است که در ذهن نیمه هوشیار وجود دارد. دیر یا زود ذهن ناخود آگاه[۸۰]، راه حلی برای تعارض پیدا میکند. اگر این راه حل فعالیتی را تقویت کند که توسط خود یا بخش آگاه شخصیت تعیین شده است؛ نتیجه آن در رفتار خلاق مشخص میشود و اگر راه حل یاد شده با خود مغایر باشد آن را واپس میزند یا به صورت روان رنجوری ظاهر میشود. بر این اساس، روان رنجوری و خلاقیت از منبع مشترک که همان تعارض در نا خودآگاه است تغذیه میکنند شخص خلاق و روان نژند با یک نیرو یعنی انرژی نا خودآگاه رانده میشوند. بنا براین، شخص خلاق اندیشههای آزاد خیز نا خود آگاه را میپذیرد. او قدرت خود بر نهاد را کم کرده تا گرایشهای آنی، تکانههای خلاقی که از طریق ناخود آگاه به وجود آمده است را از آستانه خود آگاه عبور دهد. از طرفی فروید معتقد است که خلاقیت مخصوصاً خلاقیت هنری جایگزین بازیهای کودکی است. تلاشی که برای حل تعارض ناخود آگاه انجام میگیرد نیز ناشی از تجارب کودکی است، به عبارتی نیازهای سر کوفته کودکی به صورت کار یا هنر تجلی مییابد. او معتقد است که فکر تازه سبب برخورد با تضاد ایجاد میشود و این همانند مکانیسم دفاعی است. در واقع خلاقیت نیز نوعی مکانیسم دفاعی است پس فرد برای ارضای سایقهای خاصی دست به خلاقیت میزند تا تعادلی را که آن سایق به هم زده دوباره باز یابد(به نقل از پرونیان نسب، ۱۳۸۷).
۲-۶-۵- نظریه روان تحلیل گری جدید
“