1401/09/21

" دانلود پایان نامه های آماده | شکنج گیجگاهی و شکنج دوکی شکل: – 5 "

 

نقص در ترس این استدلال را ‌می‌آورد که آمیگدال یک منطقه مغزی مهم برای اختلال سلوک است و اینکه منطقه آمیگدال اغلب با نقص خاص در بازشناسی ترس همبسته است (کولین و همکاران، ۲۰۱۳).

 

در حمایت از این عقیده که اشکال در درک ترس به نقص فراگیر در بازشناسی هیجان در افراد جامعه ستیز کمک می­ کند، یک مطالعه به وسیله بوچانان، بیباس[۸۰] و آدولفس (۲۰۱۰) صورت گرفت که نشان داد که شدت خودگزارش­دهی از تجارب ترس شخصی، با بازشناسی بهتر از ترس، شادی و تعجب همبسته بود.

 

شکنج گیجگاهی و شکنج دوکی شکل: این دو منطقه نقش مرکزی را در پردازش چهره دارند (لابار[۸۱] و همکاران، ۲۰۰۳). هنگامی که ویژگی­های طرحی ارزیابی می­ شود، عملکرد دست­نخورده ساختارهای لوب گیجگاهی نیاز پیدا می­ کند که ویژگی­های طرحی حالات چهره را با دانش ذخیره شده درباره آنچه که این ویژگی­ها نشان می­ دهند، مرتبط کند (هاکسبای[۸۲] ،هافمن و گبینی[۸۳] ، ۲۰۰۲). نقص در هر یک از این ساختارها، افراد با اختلالات کلی در پردازش هیجان چهره را طبقه بندی می­ کند. نقص در شیارهای گیجگاهی در ایجاد جمعیت­های ضد اجتماعی دخیل است (کیهل[۸۴] ، ۲۰۰۶).

 

قشر پیش­پیشانی: منطقه دیگری از مغز که در بازشناسی هیجان چهره دخیل است قشر پیش­پیشانی است (بلیر، ۲۰۰۱؛ بلیر و سیپولوتی[۸۵] ، ۲۰۰۰؛ مورگان و للینفیلد[۸۶] ، ۲۰۰۰). آسیب مغزی منطقه­ پیش­پیشانی مخصوصا در قشر پیشین­ حدقه ای و بخش سری، باعث تغییرات در پردازش هیجان و عملکرد اجتماعی می­ شود (آندرسون و همکاران، ۱۹۹۹؛ بلیر و سیپولوتی، ۲۰۰۰؛ هورناک[۸۷] و همکاران، ۲۰۰۳). مطالعات تصویربرداری مغزی در افراد سالم ثابت می­ کند که این ساختارها در پردازش هیجانی طبیعی دخالت دارد (لانی[۸۸] و همکاران، ۱۹۹۷). شواهد زیادی بر اهمیت نقش قشر پیشین حدقه­ای (آرمونی و دولان[۸۹] ، ۲۰۰۲؛ بلیر و همکاران، ۱۹۹۹؛ ایداکا[۹۰] و همکاران، ۲۰۰۱؛ مول[۹۱] و همکاران، ۲۰۰۲؛ اودوهرتی[۹۲] و همکاران، ۲۰۰۱) و بخش سری (بلیر و همکاران، ۱۹۹۹؛ بوش و پوسنر[۹۳]، ۲۰۰۰؛ دریوتس و رایچل[۹۴] ، ۱۹۹۸) در پردازش هیجان تأکید ‌کرده‌است. مطالعه بر روی بزرگسالان سالم، بخش سری را در خاموش نگه­ داشتن واکنش پذیری آمیگدال در طول برانگیختگی هیجانی، نشان می­دهد (پاس[۹۵] ، ۲۰۰۱؛ مییر-لیندنبرگ[۹۶] و همکاران، ۲۰۰۶). این در حالی است که افراد جامعه ستیز فعالیت کم بخش سری را در مقایسه با افراد عادی، دارند (کیهل و همکاران، ۲۰۰۱؛ بیربامر[۹۷] و همکاران، ۲۰۰۵). مطالعات با بهره گرفتن از روش مغزنگاری با تشدید مغناطیسی عملکردی، نشان می­دهد که در هنگام پردازش هیجان در نوجوانان با اختلال سلوک، کاهش فعالیت بخش سری پشتی راست در محرک­های هیجانی غیرچهره­ای دیده می­ شود (استرزر و همکاران، ۲۰۰۵؛ استرزر و همکاران، ۲۰۰۷). مطالعات پیشین، غیر فعال شدن در تقسیم شناختی بخش سری را در طول حالات هیجانی شدید، نشان داده ­اند (دریوتس و رایچل، ۱۹۹۸؛ لانی و همکاران، ۱۹۹۸). اشاره به توقف فعالیت عصبی در مناطق پردازش شناختی، ممکن است مکانیزمی باشد که به وسیله آن حالات هیجانی شدید با عملکرد شناختی تداخل پیدا می­ کند (دریوتس و رایچل، ۱۹۹۸). از آنجایی که بخش سری در فرایندهای شناختی مثل نظارت بر پاسخ متعارض و تصمیم ­گیری نقش دارد (بوش و پوسنر، ۲۰۰۰؛ کرنس[۹۸] و همکاران، ۲۰۰۴) یک باور می ­تواند این باشد که بازداری نامناسب و نابهنجار فعالیت عصبی در این منطقه در طول هیجان­های منفی، از شکست در کنترل رفتارهای هیجانی به صورت شناختی نشأت ‌می‌گیرد. عدم فعالیت بخش سری در افراد با اختلال سلوک، منعکس­کننده­ نقص قابلیت این افراد در محدود کردن طغیان­های هیجانی است که این طغیان­ها، منجر به تمایل افزایش­یافته برای پرخاشگری تکانه­ای می­ شود (فیلیپس و همکاران، ۲۰۰۵). به نظر می­رسد که قسمت پشتی بخش سری، در عملکردهای شناختی سطح بالا به کار می­رود، در حالی که قسمت­ های قدامی عمدتاً در تنظیم رفتارهای هیجانی درگیر است (بوش و پوسنر، ۲۰۰۰). در مطالعه فیلیپس و همکاران (۲۰۰۵) فعالیت مغزی در پاسخ به تصاویر خنثی و تصاویر با بار هیجانی در بین افراد سالم و افراد با اختلال سلوک مقایسه شد. نتایج این مطالعه تفاوت معناداری را در فعالیت بخش سری نشان داد. افراد با اختلال سلوک، یک عدم فعالیت را در این بخش در طول مشاهده تصاویر با بار هیجانی منفی و نه در تصاویر خنثی نشان دادند. این در حالی است که در افراد سالم تنها زمانی این بخش فعالیت می­ کند که محتوای هیجانی از محرک بینایی استخراج شود و نه در مشاهده محرک­های خنثی. این مطالعه همسو با مطالعات قبلی است که نتایج یکسانی را نشان داده ­اند (هاری[۹۹] و همکاران، ۲۰۰۳؛ لانی و همکاران، ۱۹۹۷؛ تایلور[۱۰۰] و همکاران، ۲۰۰۳). نظارت پاسخ در بخش سری، در طول تکالیف تنبیه، در افراد با نمرات اجتماعی پایین­تر نسبت به افراد با نمرات اجتماعی بالاتر، کمتر است و این داده ­ها با نقص در یادگیریاجتناب در افراد با اختلال سلوک سازگار است (دیکمن و آلن[۱۰۱]، ۲۰۰۰).

 

قشر پیشانی: مطالعه بر روی افراد با آسیب مدار پیشانی، اختلال در بازشناسی حالات چهره را تأیید می­ کند (هورناک و همکاران، ۲۰۰۳؛ هورناک و همکاران، ۱۹۹۶) با نقص ویژه در خشم و نفرت (بلیر و سیپولوتی، ۲۰۰۰). آسیب مدار پیشانی ممکن است منجر به یک الگو از رفتارهای تکانشی دوران کودکی و پرخاشگری شود که به عنوان سوسیوپاتی آموخته[۱۰۲] نامیده می­ شود (اندروسون[۱۰۳] و همکاران، ۱۹۹۹). به دلیل تشابه رفتاری بین اختلال سلوک و این گروه، پیشنهاد می­ شود که آسیب ظریف مدار پیشانی و یا اختلال در عملکرد آن، ممکن است در افراد با اختلال سلوک نیز وجود داشته باشد که به شکل بالقوه در نقص بازشناسی خشم و نفرت منعکس می­ شود (فایرچیلد و همکاران، ۲۰۰۹). ویلسون (۲۰۱۱) در مطالعه فراتحلیلی خود یافت که جامعه ستیزی با نقص معنادار در بازشناسی خشم و نفرت همراه است.

 

شواهد ژنتیکیرفتاری از افزایش آسیب­پذیری ژنتیکی در رفتارهای ضداجتماعی در کودکان با مشکلات سلوک حمایت می­ کند (ویدینگ[۱۰۴] و همکاران، ۲۰۰۸؛ ویدینگ و همکاران، ۲۰۰۹) که همسو با مطالعات رفتاری پیشین است (بلیر و همکاران، ۲۰۰۲؛ بلیر و همکاران، ۲۰۰۱). این نتایج تأکید بیشتری بر اهمیت مطالعه فعالیت­های مغزی در برخورد با محرک­های هیجانی در این گروه را دارد.


فرم در حال بارگذاری ...