1401/09/26

فایل های دانشگاهی -تحقیق – پروژه | ازدواج زن غیرمسلمان ایرانی با مرد غیرمسلمان تبعه بیگانه – 1

برخی از فقها معتقدند که زردتشتی در اصل دارای کتاب آسمانی بوده و پیامبری داشتند و بعدها دچار انحراف شدند؛ در هر صورت قانون اساسی در اصل سیزدهم این اقلیت های دینی (نصرانی، کلیمی، زردتشتی) را به رسمیت شناخته است ‌بنابرین‏ می توان گفت اسلام به پیروان ادیان آسمانی که اهل کتاب نامیده می‌شوند به دیده احترام نگریسته و به مردان مسلمان اجازه داده است با زنانی که پیرو آن ادیان باشند ازدواج کنند. فقهای اسلام اعم از عامه و خاصه (شیعه و سنی) به اتفاق عقیده دارند که ازدواج مرد مسلمان با زن کافر، غیر کتابیه چه به صورت دائم و چه منقطع باطل و ممنوع است. اما ‌در مورد ازدواج مرد مسلمان با زن کتابیه میان فقها اختلاف نظر وجود دارد. که خلاصۀ اقوال چنین است:

۱) ازدواج مرد مسلمان با زن کتابیه به صورت دائم ممنوع است، ولی به صورت منقطع مانعی ندارد این نظریه مشهور فقهای امامیه است.

۲) ازدواج مرد مسلمان با زن کتابیه به صورت دائم نیز صحیح است که در این خصوص اختلاف نظر هست فقهای اصل سنت اجماعاً این ازدواج را صحیح می دانند، ولی برخی از فقهای شیعه از جمله صاحب جواهر، قائل به جواز ازدواج در مواقع ضرورت بوده است،[۴۹] برخی از فقها نیز معتقدند از آنجا که دلیل محکمی برای منع به خصوص هنگام ضرورت بنظر نمی رسد نکاح را صحیح هر چند احتیاط در ترک آن دانسته اند.[۵۰]

صاحب حدائق، بیش از همه این بحث را گسترده است و می‌گوید: بیشتر احادیث ازدواج آنان را روا
می‌داند و در قرآن هم ازدواج آنان منع نشد هر چند راجع به نسخ آن هم بحث هست.[۵۱]

کثرت اختلاف نظر و نیز وقوع آیات ناسخ و منسوخ[۵۲] موجب شده که مقنن سکوت را ترجیح داده و راه را برای استنباط اهل نظر بازگذاشته است؛[۵۳] بعضی از حقوق ‌دانان هم این احتمال را مطرح کردند که شاید بتوان گفت چون سلب آزادی در ازدواج نیازمند حکم صریح است ازدواج با زن کافر به طور مطلق مجاز است.[۵۴] ‌بنابرین‏ با وضعی که قانون مدنی دارد دربارۀ صحت نکاح مرد مسلمان با زنان اخیر (کتابیه) تردید روا نیست لیکن بطلان ازدواج با کافر غیرکتابی قوی تر بنظر می‌رسد.[۵۵]

در آخر اینکه هرگاه زن و شوهر کافر باشند، سپس شوهر اسلام آورده و زن کتابیه باقی بماند، نکاح آنان به فوت و اعتبار خود باقی خواهد ماند، اگرچه نکاح دائم باشد. زیرا اگر موقت بودن نکاح ابتدائاً شرط صحت ازدواج با زن کتابیه باشد، ادامۀ نکاح با این زن دارای چنین شرطی نیست.[۵۶]

اما اگر زن و شوهر مسلمان باشند و زن مرتد شود، یعنی از اسلام برگردد، نکاح منحل خواهد شد. اگر ارتداد قبل از نزدیکی با زن حاصل شود، به محض ارتداد، نکاح منحل خواهد شد. لیکن اگر ارتداد بعد از نزدیکی روی دهد، انفساخ نکاح متوقف بر انقضا عده است و چنانچه در ایام عده زن به اسلام بازگشت کند رابطۀ نکاح ادامه خواهد یافت. [۵۷]

گفتار سوم : رویه قضایی و اندیشه‌های حقوقی

با توجه به مقررات قانون مدنی ایرانی که بر مبنای شریعت اسلام تدوین گردیده، ازدواج زنان ایرانی با اتباع بیگانه صرفاً در دو حالت امکان پذیر است: حالت اول، ازدواج زن ایرانی مسلمان با مرد غیر ایرانی مسلمان و حالت دوم، ازدواج زن غیرمسلمان ایرانی با مرد غیرمسلمان تبعه بیگانه. این دو حالت از مفهوم مخالف ماده ۱۰۵۹ قانون مدنی به دست می‌آید که ‌بر اساس آن «نکاح مسلمه با غیرمسلمه» جایز شناخته نشده است. در بررسی اولین حالت هر گونه ازدواجی خارج از این چارچوب باطل و بلا اثر است سوالی که از ادارۀ حقوقی در این خصوص مطرح شده بدین شرح می‌باشد:

حالت اول) ازدواج مسلمه با غیرمسلم سوال: زوجه تقاضای گواهی حصر وراثت متوفی (زوج) را نموده و این گواهی صادر شده، بعداً زوجه اصلاح گواهی را به داعیه اینکه او و همسرش (زوج) مسلمان بوده و بقیه وراث (برادر و خواهران متوفی) یهودی می‌باشند و ارث نمی برند خواستار شده، خواندگان گفته اند متوفی نیز یهودی بود و مسلمان نشده و ازدواج دائمه مسلمه با یهودی نیز صحیح نبوده و دادخواست بطلان آن را به مرجع صالحه تقدیم خواهد نمود. حالیه در دین متوفی (هنگام فوت) اختلاف افتاد و رسیدگی به درخواست اصلاح گواهی حصر وراثت منوط به تعیین دین متوفی است لذا رسیدگی به اختلاف راجع به دین متوفی در صلاحیت کدام مرجع است؟

پاسخی که ادارۀحقوقی که در این خصوص ابراز نموده این است:[۵۸] نظر به اینکه ورثه مدعی گردیده اند متوفی نیز یهودی بوده است و در صورت صحت این ادعا با توجه به ماده ۱۰۵۹ قانون مدنی که نکاح مسلمه با غیرمسلمه را جایز ندانسته، پس ‌بنابرین‏ ابتدا اختلاف بین طرفین در قسمت اصل نکاح است، طبق بند یک ماده واحده قانون اختصاص تعدادی از دادگاه های موجود به دادگاه های موضوع اصل بیست و یکم قانون اساسی (دادگاه خانواده) رسیدگی به موضوع در صلاحیت دادگاه خانواده قرار می‌گیرد که دادگاه خانواده ابتدا در خصوص صحت یا عدم صحت نکاح رأی مقتضی صادر می‌کند، پس از قطعیت این رأی تکلیف قضیه از جهت اینکه چه کسانی وارث شناخته خواهند شد در دادگاهی که نسبت به درخواست گواهی حصر وارث رسیدگی می کند روشن خواهد شد. بدیهی است در صورت عدم اثبات ادعای زوجه به دلیل باطل بودن چنین ازدواجی، تقاضای اجرای آثار حاصل از ازدواج و مزایای مربوط به آن پذیرفته نخواهد شد.

سوال : مدت بیست سال قبل، جوانی مرا جهت خود خواستگاری کرد ولی چون او بهائی بود من به ازدواج او راضی نشدم و او هم اصرار داشت و به من قول داد که مسلمان شود. با شرط مسلمان شدن، من به ازدواج او راضی شدم. فعلاً مدت بیست سال است از ازدواج ما گذشته و در ظاهر مسلمان بود و تشخیص بهاییت او را نمی دادم بعداً برایم ثابت شده که او واقعاً مسلمان نشده در بهاییت خود باقی است. اما من از او دارای فرزندانی شدم و طلاق و جدایی برایم مشکل بود و در صدد بودم فرزندانم را به دین مقدس اسلام هدایت کنم، الزاماًً صبر کردم و پسرم به ۱۹ سال رسید، پیرو مذهب پدرش شده و برایم یأس حاصل شد که آن ها مسلمان شوند ‌بنابرین‏ از خانۀ شوهرم خارج شدم در منزل برادرم ساکن شدم. در این صورت حضرت آیت الله اجازه می فرماید باز به خانۀ شوهرم بروم و فرزندان دیگرم را به دین مقدس اسلام راهنمایی نمایم و یا کاملاً او را ترک بگویم چون بر من حرام است و نیز لازم است از او طلاق بگیرم و یا دیگر طلاق نمی خواهد؟

آیت الله العظمی سیدمحمدرضا گلپایگانی : [۵۹]

«با توجه به اینکه شوهر شما بهایی است، باید از او جدا شوید و ازدواج باطل می‌باشد و بازگشت شما به منزل او حرام است و محتاج به طلاق نیست پس از منقضی شدن عده می توانید بدون طلاق با هر مرد مسلمان که بخواهید ازدواج کنید فرزندان شما چون از وطی به شبهه هستند به شما ملحق هستند و به پدرشان شرعاً ملحق نیستند.

حالت دوم : ازدواج زن غیرمسلمان ایرانی با مرد غیرمسلمان تبعه بیگانه این گروه مشمول ماده ۱۰۵۹ قانون مدنی نیستند. سوال: ازدواج طبق مقررات کاتولیک در سال ۱۹۲۸ بین مرد تبعه بیگانه که دارای مذهب کاتولیک است با یک نفر زن ایرانی که دارای مذهب ارتدکس می‌باشد در ایران صورت گرفته است، طبق مقررات دولت متبوع مرد چنین ازدواجی معتبر نیست و ازدواج در ایران یا کشور متبوع مرد به ثبت نرسیده است با توجه به مراتب مذکور آیا چنین ازدواجی طبق قوانین و مقررات ایران به رسمیت شناخته می شود آیا آثار قانونی به آن مترتب است یا خیر؟

ادارۀ حقوقی در تاریخ ۲۰/۲/۱۳۵۰ چنین پاسخ داده است:[۶۰]

1401/09/26

مقاله های علمی- دانشگاهی – «فیما اوصی به النبی| علیا×‌یا علی لیس علی النساء جمعه و لاجماعه و لا أذن و لا اقامه». – پایان نامه های کارشناسی ارشد

«فیما اوصی به النبی| علیا×‌یا علی لیس علی النساء جمعه و لاجماعه و لا أذن و لا اقامه».

در جواب این اشکال باید گفت: این محرومیت‌ها در حد رخصت است نه عزیمت،‌یعنی الزام از زن گرفته شده نه اینکه حق شرکت در جمعه و جماعات را ندارد. زیرا در احکام نماز جمعه آورده‌اند که در صورت تعین وجوب نماز جمعه، تا شعاع دو فرسخی بر مکلفین واجب است که در نماز جمعه حاضر شوند و نیز در شعاع‌یک فرسخی حق تشکیل دو نماز جمعه را ندارند و به عبارتی دیگر، فاصله دو نماز نباید کمتر از‌یک فرسخ باشد. ‌بنابرین‏ اگر نماز جمعه این قدر مهم است که در صورت وجوب تعیینی، کسانی که در دو فرسخی هستند حتماً باید شرکت کنند.این کار برای زن دشوار است چون زن «ریحانه لیست بقهرمانه» از این جهت، الزام و عزیمت از زن سلب شده است،‌یعنی بر زن لازم نیست که حتماً این فاصله دور را طی کند. نه بدین معنا که زن حق شرکت نداشته باشد و‌یا اگر این رنج را تحمل کرد و در نماز جمعه حضور‌یافت، نمازش مقبول نباشد،‌یا کفایت از نماز ظهر نکند، و‌یا فاقد فضیلت نماز جمعه باشد. درباره جماعت هم این چنین است.[۱۷۶]

به هر حال از میان مطالب قبلی حداقل می‌توان ‌به این نتیجه دست‌یافت که نماز جمعه بر زنان واجب نیست و این‌یکی از تسهیلاتی است که خداوند برای زنان قرار داده است چنان که در روایتی داریم «همانا خداوند عزوجل نماز جمعه را بر همه مؤمنان و زنان مومن واجب ‌کرده‌است، ولی به زن، فرصت و اجازه داده شده است که شرکت نکند. پس هر گاه آنان در نماز جمعه شرکت کنند، رخصت و اجازه داده شده (به‌یک معنا حکم تسهیلی) از بین می‌رود و همان واجب اولی؛ که وجوب نماز جمعه است مانند مردان؛ بر آن‌ ها لازم می‌شود و ‌به این سبب (از نماز ظهر) مجزی است.»

صاحب «جواهرالکلام» می‌فرماید: روایاتی که بر سقوط نماز جامعه از زن دلالت دارد، تلاش برای رفتن به نماز جمعه را از زنان ساقط می‌کند، زیرا رفت و آمد برای زن دشواری‌هایی دارد؛ ولی وقتی زنی در مصلا حضور‌یافت و دشواری رفتن بدین مکان از میان رفت، آیا باز هم می‌توان گفت نماز جمعه بر وی واجب نیست؟آن بزرگوار سپس پاسخ می‌دهند:

«نه، در اصل مشروعیت نماز جمعه برای زن‌تردید روا نیست.»

حضور زن در اجتماعات و مسجد‌ها و نماز‌های جمعه نشان می‌دهد که اسلام با آزادی زن مخالف نیست. بلکه باید حریم حفظ شود.[۱۷۷]

و این حکم در حج کاملاً روشن است که زن مانند مرد در تمام مناسک حج شرکت دارد و از هیچ یک از احکام محروم نیست بلکه محدود است و در برخی از احکام برای او که جنس لطیف است تخفیفی قائل شده‌اند مانند لباس احرام و استظلال و. ..

اسلام زن را شبیه مرد می‌داند، آن‌ ها در طبیعت و جنسیت فرق دارند، اما در انسانیت مساوی‌اند و ارزش زن از مرد کمتر نیست. زن‌ها به دلایلی اجازه عدم حضور در نماز جمعه را دارند و این از تسهیلاتی است که اسلام برای زنان فراهم آورده است و حضور او را همچون مردان اجباری نکرده است.[۱۷۸]

امام جماعت بودن زن

در مسئله امام جماعت، امام جماعت زن برای زنان مانعی ندارد، ولی طبق احکام فقهی، زن نمی‌تواند امام جماعت برای مردان باشد و حال آن که مرد می‌تواند امام جماعت برای زنان باشد و این مطلب ضمن آنکه خود‌یک مسئله اجتماعی است (در اغلب موارد) و به نوعی سبک بال کردن زن از این مسئولیت است.متلأم با سایر مسائل و احکام اسلامی‌است که نگاه کردن مرد نا محرم به زن نا محرم را ـ ولو از پشت سر ـ صحیح نمی‌داند و اسلام برای حفظ ارزش‌های خانوادگی‌ترجیح می‌دهد که زنان پشت سر مردها باشند، نه بر عکس، تا حتی از این ناحیه نیز لطمه ای به ارزش‌های استحکام خانواده وارد نیاید و این به هیچ وجه دلالتی بر نقص،‌یا برتری زن به مرد ندارد و مربوط به سایر مسائل آفرینش می‌شود که دست خلقت الهی در وجود زن و مرد به ودیعه نهاده است و این مسئله درباره‌ نماز جمعه نیز وجود دارد. البته در اصل وجوب نماز جمعه بر مرد و زن تفاوتی بین آن دو نیست، ولی زنان اجازه‌ عدم حضور در نماز جمعه را دارند. البته اگر حضور پیدا کنند، بر آن‌ ها نیز مانند مردان، نماز جمعه واجب می‌شود و خود این مسئله حاکی از عنایت و توجه ویژه ای است که قانون گذار عالی اسلام به زنان دارد نه این که اشاره به نقصی در وجود،‌یا کمالات آن‌ ها، که این برخاسته از افکار باطل و مهمل به آنان است.

قضای نماز پدر و مادر

در باب نماز طبق ادله نیز، قضای نمازهای پدر،‌یا مادر، فقط بر پسر بزرگ‌تر واجب است و زنان از این مسئله استثناء شده‌اند؛ این به معنای بطلان نماز قضای زن نیست و‌یا به معنای بی اعتنایی به شأن و عمل آن‌ ها نمی‌باشد، چنان که عده ای با تخیلات مسموم خود چنین القای شبهه می‌کنند؛ چرا که شارع مقدس، نیابت زن را از مرد می‌پذیرد و تفاوتی با نیابت مرد از مرد‌یا زن ندارد، بلکه فقط فراهم آوردن تسهیلات بیشتر برای زنان است که خود در مواردی دارای تکالیف متفاوت می‌باشند.[۱۷۹]

      1. جهاد

از جمله ابواب فقهی «باب جهاد» است، جهاد با مشرکان و بت پرستان که حدود و موازین و شروط و احکام آن بسیار مفصل و مبسوط و در کتب فقه مشروحاً بیان گردیده، از جمله احکامی‌است که زن و مرد در آن متفاوت‌اند، بدین معنی که جانبازی در راه خدا و به میدان جنگ رفتن، در صورت وجود شرایط تنها برای مردان است. [۱۸۰]

در مسائل جهاد، قانون گذار عالی اسلام برای زن تسهیلات خاصی قائل شده است:اولاً جهاد به اعتقاد جمعی بر او واجب نیست، هر چند دلیل معتبری بر عدم وجوب نیافته، ولی مسلماًً بر طبق سیره‌ی قطعی، زنان مجاز به عدم حضورند، ولی مردان نه. [۱۸۱]

درباره ممنوعیت زن از جهاد به رویکرد حمایتی اسلام از زنان می‌توان اشاره کرد اهمیت زن برای خانواده پس از مرد است اگر جهاد هم بر زن و هم بر مرد واجب بود هر دو موظف به‌ترک منزل و اقدام به جهاد بودند نتیجه اینکار نیز بی سرپرست ماندن فرزندان در خانه بود. اگر جهاد بر زن مستحب نیز می‌شد عده بسیاری از زنان به نیت کسب خیر و توفیق شهادت به جهاد می‌رفتند و باز عده ای از خانواده ها بی سرپرست می‌ماند به همین دلیل جهاد باید فقط بر‌یک نفر از دو رکن خانه واجب شود و به دلایل ذکر شده در بالا و هم به دلیل نیاز بیشتر بر کودکان به مادر بیش از پدر بهتر است تا مرد اقدام به جهاد کند و زن در غیاب او خانواده را پایداری کند این دلیلی است که می‌تواند علت حرمت ابدی جهاد ابتدائی برای زن را روشن سازد.[۱۸۲]

1401/09/26

فایل های دانشگاهی -تحقیق – پروژه | ۲-۱۲- نهاد آموزش و پرورش و تربیت شهروندی – 3

ایچلو (۱۹۹۰) برای تشریح ابعاد مختلف مفهوم شهروندی به ارائه الگویی می پردازد که از ۱۰ بعد مختلف تشکیل شده است. این ابعاد به همراه مشخصه ها و مؤلفه‌ های هر یک از آن ها در جدول۲-۲ ارائه شده است:

جدول (۲-۲) : ابعاد مختلف شهروندی، ایچلو،۱۹۹۰

۱- بعد نظری در مقابل بعد عملی[۳۹]

      1. پیروی کامل از اصول

    1. رفتار عملی

۶- جهت گیری ارزشی[۴۰]

۶-۱- خاص گرا

۶-۲- جامع گرا

  1. جهت گیری نگرشی[۴۱]

      1. عاطفی

      1. شناختی

    1. ارزشی

۷-رویکرد مشارکتی[۴۲]

۷-۱- بیان رضایت

۷-۲- بیان عدم رضایت

  1. جهت گیری انگیزشی[۴۳]

      1. بیرونی/اجباری

    1. درونی/داوطلبانه

۸- ابزارهای مشارکتی[۴۴]

۸-۱- عرفی[۴۵]

۸-۲- غیر عرفی[۴۶]

  1. جهت گیری عملی[۴۷]

      1. ایستا

      1. منفعل

    1. فعال

۹- قلمروهای شهروندی[۴۸]

۹-۱- سیاسی

۹-۲- مدنی/اجتماعی

  1. جهت گیری وسیله/هدف[۴۹]

      1. ابزاری

    1. فراگیر و گسترده

۱۰- دامنه شهروندی

۱۰-۱-ملی

۱۰-۲- فراملی

اولین بعد شهروندی به اعتقاد ایچلو عبارت است از بعد نظری و تئوریک در مقابل بعد عملی. تفاوت های موجود بین گروهی از افراد که صرفا با یک عقیده یا در اصل با یک نظریه موافق هستند و افرادی که طرفدار عقیده ای بوده و در آن راستا نیز مبادرت به عمل می‌کنند، مشخصه‌ های اصلی این بعد را تشکیل می‌دهد. به عنوان مثال ممکن است دو نفر حامی رأی‌ دادن و شرکت در انتخابات باشند اما یکی از افراد رأی‌ می‌دهد و دیگری در انتخابات شرکت نمی کند. اقدام نفر اول نمونه ای است از رفتار عملی و رفتار فرد دومی مثالی است از پیروی کلامی صرف از انتخابات.

دومین بعد مربوط به جهت گیری نگرشی است که رویکرد های عاطفی، شناختی و ارزیابانه را در بر می‌گیرد. این بعد اشاره دارد بر این موضوع که فرد آیا صرفا بر حسب احساس و عاطفه درباره یک چیز تأمل می‌کند و یا بر حسب حقایق و اطلاعات یا ارزیابی و سبک و سنگین کردن دیدگاه ها و ایده های مختلف.

بعد سوم یا منبع انگیزش مشارکت به عنوان یک شهروند در ارتباط است. مشخصه‌ های این بعد را اجبار و التزام بیرونی و فعالیت های داوطلبانه درونی را تشکیل می‌دهد. مشخصه دوم این بعد بر توانایی افراد برای تفکر مستقل و آزاد و فراهم کردن امکان انتخاب شخصی دلالت می‌کند.

بعد چهارم شهروندی جهت گیری عملی نام دارد و بر سطح مشارکت فرد به عنوان یک شهروند اشاره دارد. این سطح مشتمل است بر سطح ایستا، منفعل و فعال. مشارکت فعال به افراد و گروه هایی اشاره دارد که برای اعمال و شنیده شدن آرای و نظرات خود نسبت به مشارکت در جامعه قبول مسئولیت می‌کنند. مشارکت منفعلانه به افرادی اشاره دارد که به عنوان مثال در انتخابات شرکت می‌کنند و سپس روزنامه ها را پیگیری می‌کنند تا مطمئن شوند آن ها نیز با وقایع و اتفاقات همراهی می‌کنند.

بعد پنجم عبارت است از جهت گیری هدف/وسیله. رویکرد ابزاری به شهروندانی اشاره دارد که نقش خود را همچون وسیله برای رسیدن به یک هدف در نظر می گیرند و خود را متقاعد می‌سازند که وظایف و تکالیف خاصی وجود دارد که باید به سرانجام رسیده و تکمیل شوند. نقطه تمرکز این دیدگاه افراد یا اعضای یک گروه خاص یا جامعه می‌باشد. رویکرد فراگیر شهروندی را بسیار جامع و وسیع در نظر می‌گیرد و بر تامین نیازهای هر فرد با شیوه ای همیارانه تأکید می‌کند.

بعد ششم به جهت گیری ارزشی مربوط می‌گردد. رویکرد خاص گرا با ارزش ها و عقاید خاصی که در درون جوامع و گروه ها شکل می‌گیرد، پیوند دارد و اغلب اوقات مشتمل بر ارزش های تاریخی و مذهبی می‌باشد. در صورتی که ارزش های جامع گرا و جهان شمول با ارزش هایی همچون آزادی و برابری که در سطح گسترده و جهانی پذیرفته شده در ارتباط است.

هفتمین بعد شهروندی بر دیدگاهی مشارکتی دلالت دارد که دو بعد رضایت و عدم رضایت مشخصه‌ های این بعد را تشکیل می‌دهند. توافق و رضایت ‌به این معنی است که شهروندان موافقت خود را با یک پیشنهاد ابراز می‌کنند و در صورتی که نارضایتی و مخالفت ‌به این معنی است که شهروندان در خصوص یک پیشنهاد یا طرح دغدغه ها و نگرانی هایی دارند و به ابراز آن می پردازند. ایچلو معتقد است که مشخصه دوم مستلزم تلاشی مضاعف و بیشتر از مشخصه اول است.

هشتمین بعد عبارت است از ابزارهای مشارکتی که می‌تواند عرفی یا غیر عرفی باشد. این بعد ‌به این امر اشاره دارد که آیا مشارکت و همکاری شهروندان از رویه های استاندارد پیروی می‌کند و عقاید و نظرات شهروندان جامعه از طریق این استانداردها مورد توجه قرار می‌گیرد یا اینکه شهروندان خارج از این استانداردها فعالیت می‌کنند و ‌بنابرین‏ این فعالیت ها غیر عرفی به حساب می ایند.

ابعاد نهم و دهم بر قلمرو و حیطه های شهروندی اشاره دارند. ایچیلو معتقد است که شهروندی دارای دو بعد اصلی سیاسی و مدنی/ اجتماعی است. بعد دهم شهروندی ‌به این موضوع اشاره دارد که ایا شهروندی صرفا با مسائل و موضوعات در سطح ملی پیوند دارد یا اینکه موضوعات ملی و بین‌المللی را در بر می‌گیرد.

۲-۱۲- نهاد آموزش و پرورش و تربیت شهروندی

نظام تعلیم و تربیت رسمی وظیفه اصلی آموزش و پرورش افراد یک جامعه را بر عهده دارد. این امر از چنان اهمیتی برخوردار است که کانت بیان می‌دارد که: بشر تنها در سایه تعلیم و تربیت آدم می‌تواند رشد کند و آدم چیزی جز آنچه تربیت از او می‌سازد، نیست (شکوهی، ۱۳۸۵). بر اساس تاثیر بسزایی که آموزش و پرورش یک جامعه در جامعه پذیر کردن دانش آموزان دارد، آماده سازی نسل جدید برای ایفای نقش شهروندی در جامعه محلی، ملی و بین‌المللی نیز امری است که از این نهاد آموزشی انتظار می رود. زیرا ایفای نقش شهروندی مستلزم دانایی، آگاهی و کسب نگرش و مهارت های لازم برای حل مسالمت آمیز مشکلات و چالش هایی است که فرد در زندگی اجتماعی خود با آن برخورد خواهد کرد و از مهم ترین بسترهای کسب چنین شایستگی هایی، نظام آموزش و پرورش هر جامعه است (طاهرپور و شرفی، ۱۳۸۷). بدون شک دانش مدنی و آگاهی اجتماعی از منابع متعددی به دست می‌آید. خانواده، رسانه های جمعی مذهب ، ‌گروه‌های سیاسی و غیره در شکل گیری دانش ، ارزش ها ومهارت های مورد نیاز شهروندان نقش بسزایی دارند. با این حال نظام آموزشی به عنوان نهادی اجتماعی مناسب ترین ابزار برای ارائه آگاهی های مدنی و تربیت شهروندی به حساب می‌آید. مدرسه کانال و مجرایی مؤثر برای انتقال مجموعه ای از دانش، مهارت، ارزش ها و باورهای خاص اجتماعی است. نظام آموزشی فرصت هایی را برای فراگیران تدارک می بیند تا بتوانند ارزش ها و باورهای مختلف را از دیدگاه های متفاوت مورد آزمون قرار دهند.

1401/09/26

پایان نامه -تحقیق-مقاله – قسمت 21 – 8

یکی از صفاتی که مربّی حکیم باید به آن صفات مزین باشد «تواضع» است. چرا که «حکمت درون انسان متواضع سامان می‌یابد که در قلب انسان ‌متکبر و زورگو جای ندارد، چون خداوند تواضع را ابزار کار عقل قرار داده و تکبّر را ابزار جهل» (مهدوی کنی، ۱۳۷۶، ص ۶۷۷).

حکیم، عیوب خویش را می بیند، دنیا را می شناسد و از فریب­های آن رویگردان است و آخرت و مرگ همواره در پیش چشمان او هویداست (رضایی، ۱۳۶۴) و مواعظی که به زبان ‌می‌آورد برای بیدار کردن عقل های انسان هاست (مدرسی، ۱۳۷۷).

«حکمت هدیه ای کلیدی و مادر همه خیرات است» (قرائتی، ۱۳۸۳، ص ۴۳۳)؛ اما به شرطی که حکمت، با عمل توأم گردد. امام موسی بن جعفر علیه السّلام به هشام می فرمایند: «هشام، همه مردم ستاره­ها را می بینند، اما راهیابی از روی ستارگان مخصوص کسانی است که عارف به مجاری و محل ستارگان باشند. همین طور شما نیز حکمت را می آموزید امّا از آن بهره نمی برید مگر کسی که عمل به حکمت می‌کند» (خسروی، ۱۳۶۴، ص ۲۶۵). ایشان، مردم را در رابطه با حکمت ۲ دسته می دانند: «۱ـ کسی که با زبان خوب می‌داند و با عمل نیز آن را گواهی می‌کند. ۲ـ کسی که با زبان می‌داند ولی با عمل بد، آن را از میان می‌برد. چقدر فرق است بین این دو، خوشا به حال دانشمندان با عمل و بدا به حال علمای بی عمل» (همان، ص ۲۶۶).

علاوه بر این که معلّم باید دارای ویژگی های ‌متعددی در راستای حکمت باشد، باید ظرفیت شاگرد را نیز در نظر بگیرد و هنگامی که آمادگی لازم را در وی مشاهده نمود به تعلیم حکمت بپردازد. امام حسن عسکری علیه السّلام در این باره فرموده­اند: «هنگامی که دل ها آمادگی و نشاط دارد، حقایق و مطالب حکمت آمیز را هر چه می توانید در آن بسپارید و در مواقعی که آمادگی ندارد از آن ها تودیع نموده و رها کنید»

    1. – Henry Link ↑

    1. – Toynbee ↑

    1. ۱- Education ↑

    1. ۲- Breeding ↑

    1. – «وَ اکْتُبْ لَنا فی‏ هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ إِنَّا هُدْنا إِلَیْکَ قالَ عَذابی‏ أُصیبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتی‏ وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ الَّذینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُون» ↑

    1. – « الَّذینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ رَحْمَهً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحیم‏، آنان که عرش را حمل می‏ کنند و آنان که پیرامون عرش هستند پروردگار خود را حمد و تسبیح می‏گویند و به او ایمان دارند و برای کسانی که ایمان آورده‏اند استغفار می‏ کنند که ای پروردگار ما سعه رحمت و علم تو همه چیز را فرا گرفته پس کسانی را که توبه کردند و راه تو را پیروی نمودند بیامرز و از عذاب جهنم حفظ فرما» (غافر:۷) (تفسیر المیزان ،ج۱۷، ص ۴۶۶). ↑

    1. – ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقین‏، آن گاه نطفه را علقه و علقه را مضغه (چیزی شبیه به گوشت جویده) کردیم و سپس آن مضغه را استخوان کردیم پس بر آن استخوان‌ها گوشتی پوشاندیم پس از آن خلقتی دیگرش کردیم پس آفرین بر خدا که بهترین آفرینندگان است‏ (تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۲۲) و خداوند در قبال بهترینِ آفریده هایش به خود آفرین می‌گوید. ↑

    1. – «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُون، ای پیامبر، بگو: به فضل و رحمت خدا، آری ‌به این دو، که مایه سعادت آنان است شادمان باشند نه به ثروت و امکانات. این از هر ثروتی که فراهم می ­آورند بهتر است» (یونس:۵۸) (ترجمه صفوی). ↑

    1. – البلد الامین، (کفعمی، بی تا، ص ۲۰۲) و مصباح المتهجد (طوسی، ۱۴۱۱ق، ص ۶۳۴). ↑

    1. – الاقبال بالاعمال الحسنه فیما یعمل مره فی السنه، (سیدبن طاووس، ۷۷ ـ ۱۳۷۶الف، ص ۳۱۵٫ ۷۷ ـ ۱۳۷۶ب ، ص ۱۶۵ و ۷۷ ـ ۱۳۷۶ج ، ص ۳۰۴). ↑

    1. – «رحمان» منعم باشد بر جمله خلقان مؤمن و کافر و برّ و فاجر و مطیع و عاصی، و «رحیم» خاصّ بود به مؤمنان دون کافران، و رحمن بر دون خدای اطلاق نکنند بخلاف «رحیم»» (جرجانی، ۱۳۷۷، ص ۱۶). «رحمن» به معنی بخشایشگر است به همه، خواه به مطیع و خواه به متمرد (آفتاب که طلوع می‌کند به بارگاه سلطان و به برج زندان یکسان می تابد و فرقی نمی گذارد) اما «رحیم» به معنی مهربان است، مهربان به مطیعان خواه در دنیا و خواه در آخرت (زیرا مسلم است که مطیع هر مطاعی از نعمت های مطاع، بهره مند است و متمرد هر مطاعی از نعمت های مطاع، محروم است. و وجود چنین فرقی بین مطیع و متمرد، عین عدل و داد است. و برخلاف آن عین ظلم و بیداد است). «رحمن» یعنی: ای کریمی که از خزانه غیب (مسلمان و )گبر و ترسا وظیفه خور داری. «رحیم» یعنی: دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمنان نظر داری» (بلاغی، ۱۳۸۶، ص ۱۱). ↑

    1. – «هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً، اوست کسی که بر شما درود می‏فرستد، و نیز ملائکه او، تا شما را از ظلمت‏ها به سوی نور در آورد، و خدا به مؤمنان مهربان است» (تفسیر المیزان ، ج ۱۶،ص۴۹۱). ↑

    1. – «زید شحّام می‌گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: نزدیک ترین حالات بنده به خدا حالت سجده است» (انصاری محلّاتی، ۱۳۸۲، ص ۷۲)؛ «و نزدیک ترین حالات بندگان به خداوند عزّوجّل هنگامی است که او در حال سجود است، و مستند این سخن فرمایش خداوند عزّوجّل است که می فرماید: وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِب (یعنی: سجده کن و تقرّب یاب)» (غفاری، ۱۳۶۷، ص ۴۸۹). ↑

    1. – «تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّهِ» (مجلسی، بی تاب، ص۱۲۹).‏ُُ ↑

    1. – «همانا پیامبری از جنس خودتان به رسالت به سوی شما آمده است که تباهی و زیان شما بر او دشوار است سخت به شما علاقه دارد و با مؤمنان رئوف و مهربان است» (ترجمه صفوی). ↑

    1. – این آیه، آیه سوم از سوره مبارکه شعراء می‌باشد: « ای پیامبر، بیم آن می رود که تو جان خود را از غم این که مشرکان قوم تو به قرآن ایمان نمی آورند از دست بدهی!» (همان). ↑

1401/09/26

دانلود منابع پایان نامه ها – قسمت 20 – پایان نامه های کارشناسی ارشد

دلیل استناد به قاعده فوق نیز به نظر می‌رسد همان نظریه و قاعده اتلاف باشد. یعنی هرکسی مال دیگری را تلف نماید چه بالمباشر و چه بالتسبیب و به هر عنوان که باشد (مضطر و…) باید مال تلف شده را جبران و ضمان بر ذمه شخص مستقر می شود مگر اینکه چنانچه در فصول گذشته نیز توضیح داده شده سبب اقوی از مباشر باشد. به هر ترتیب متلف باید جبران خسارت نماید.

با این وجود در حقوق ایران، قانون‌گذار، مضطر را مسئول جبران خسارات وارده به غیر اعلام کرده و این حکم از مفاد مندرج در ماده ۵۵ قانون مجازات اسلامی و تبصره آن مستفاد می شود.

هر چند بعضی[۱۱۰]۱ به تبع حقوق ‌دانان فرانسوی در مسئولیت مدنی مضطر تردید کرده‌اند, چون کسانی که تقصیر را مبنای مسئولیت مدنی دانسته اند و تقصیر را نیز به تجاوز از رفتار انسان متعارف در شرایط اجتماعی و بیرونی انجام فعل تعریف نموده اند, معتقدند: مضطر در شرایط اضطرار تقصیری مرتکب نشده است زیرا هر انسان متعارفی در شرایط اضطرار چنین عملی را انجام می‌دهد در نتیجه مضطر مقصر نیست و مسئولیت مدنی ندارد ولی اگر از مال دیگری استفاده کند و به هدف برسد از باب استیفا و دارا شدن بلاجهت مسئول خسارات وارده به دیگران خواهد بود و از این باب حکم ماده ۵۵ را نادرست و تمایز بین مسئولیت کیفری و مسئولیت مدنی را غیرمنطقی دانسته اند، لیکن به نظر می‌رسد تفکیک بین مسئولیت کیفری و مسئولیت مدنی مضطر کاملاً منطقی و مطابق با قواعد حقوقی است، زیرا مضطر در حالت اضطرار، سوء نیت را، یکی از عناصر اصلی تحقق جرم است، ندارد و با انتفاء عنصر معنوی جرم، کاملاً منطقی است که عنوان جرم بودن از فعل مذکور منتفی شود و مضطر مسئولیت کیفری نداشته باشد اما مسئولیت مدنی ارکان و شرایطی، غیر از شرایط مسئولیت کیفری دارد که ‌در مورد مضطر نیز ارکان و شرایط مسئولیت مدنی فراهم است و دلیلی برای انتفاء مسئولیت مدنی از مضطر وجود ندارد. علاوه براین، این دو مسئولیت در هدف نیز متفاوت می‌باشند زیرا هدف مسئولیت کیفری اصلاح مجرم و حفظ نظم جامعه است ولی هدف مسئولیت مدنی احقاق حق زیان دیده است . در نتیجه، مضطر فسادی نکرده است تا اصلاح گردد ولی حق دیگری را برای هدف عقلانی ضایع ‌کرده‌است که باید آن را جبران نماید. ‌بنابرین‏، حکم ماده ۵۵ قانون مجازات اسلامی مطابق قاعده است (الاضطرار لایبطل حق الغیر) و شرایط اضطرار موجب سلب مسئولیت مدنی از مضطر نمی شود. [۱۱۱]۲

همینطور چنانچه گفته شد در فقه امامیه نظر رایج مسئول بودن مضطر است، مگر آنکه ماذون باشد و در فقه مالکی برخی وی را به طور مطلق و کلی مسئول نمی دانند، و برخی وی را تنها در صورت تمکن نسبت به جبران خسارت در هنگام اقدام، ضامن می دانند [۱۱۲]۱در حقوق فرانسه نیز ‌در مورد اضطراری که مستلزم اضرار به غیر برای دفع ضرر از خود به وجود می‌آید، مضطر از باب قاعده «دارا شدن غیر عادلانه» مسئول جبران خسارت دانسته شده است. [۱۱۳]۲

عده ای ‌در مورد مبنای ضمان مضطر، گفته اند که در اینگونه موارد ضمان مضطر بر مبنای قاعده ی استیفاء تعیین می‌گردد نه بر مبنای قاعده اتلاف، با این توضیح که «شخص مضطر در ارتکاب عمل اضطراری، عرفاً مرتکب هیچگونه تقصیری نشده است، بلکه شرایط سخت و خطرناکی بر او تحمیل شده است که ناگزیر برای رهایی از آن، مانند هر انسان متعارفی، اقدام به عمل مذبور ‌کرده‌است و چون مبنای اصلی مسئولیت مدنی در حقوق ما مبتنی بر تقصیر می‌باشد و او نیز مقصر نبوده است، لذا نباید او را از باب مسئولیت مدنی ضامن شمرد، بلکه از این جهت که از مال دیگری استیفا نموده و به زیان او منتفع گردیده است، می توان او را به دلیل استفاده بدون جهت، مسئول دانست». [۱۱۴]۳

در این نظریه شاید بتوان گفت نوعی اجحاف در حق مضطر پدید آمده است, اگر قائل ‌به این باشیم که مضطر مطابق با چیزی که استیفا کرده باید همان را به متضرر بپردازد پس در اینجا مضطر هیچ سودی نکرده و حتی اگر عمل اضطراری نیز انجام نمی داد شرایط مطابق با شرایط کنونی می شد یعنی اکنون که متضرر از مضطر خسارت ‌بر مبنای‌ استیفا دریافت می‌کند از او خسارتی را دریافت کرده که مضطر برای اجتناب از آن خسارت چنین اقدام اضطراری به جا آورده است در حالی که اولاً دلیلی به استحقاق صاحب مال به بیش از آنچه که از دست داده است وجود ندارد و ثانیاًً چنین حکمی با ماهیت و فلسفه ی اضطرار منافات دارد.»[۱۱۵]۴در واقع چطور مضطر به قول دکتر کاتوزیان نباید بدون جهت دارا شود اما متضرر چنین حقی را با قراردادن استیفا به عنوان مبنای مسئولیت دارا می‌باشد که بتواند بدون جهت و ناعادلانه دارا شود. وانگهی چنانچه گفته شد مضطر برای جلوگیری از خطر و ضرر, تن به ضرر خفیف دیگر داده و می دانسته که بعدها باید ضرر متضرر را جبران کند مطمئناً هیچ انسان عاقلی اگر بداند بین ضرر کنونی (در حالت ضرورت) و ضرری که بعدها با عنوان استیفا از وی (مضطر) دریافت می شود تفاوتی وجود ندارد هرگز عمل اضطراری انجام نخواهد داد. زمانی که ‌در مورد مضطر حکم تکلیفی برداشته می شود باید حتی الامکان سعی در تسامح و آسانگیری نسبت به عمل او (البته نه به صورتی که باعث تضرر دیگری شود) کنیم یعنی به جای استیفا با بهره گرفتن از قاعده اتلاف و مبنا قراردادن آن به عنوان پایه و اساس مسئولیت مضطر فقط ضرروزیان متضرر را نسبت به اموال او که تلف شده بگیریم نه افزون بر آن با قراردادن استیفا به عنوان مبنای مسئولیت مضطر.

نکته دیگر اینکه، چنانچه ضمان ‌بر مبنای‌ استیفا تعیین گردد، درجایی که منتفع غیر از متلف باشد، متلف بطورکلی از ضمان مبرا خواهد شد در حالی که اتلاف مال غیر، از موجبات ضمان شمرده شده و برائت ذمه ی متلف از ضمان، نیازمند دلیل خاص است. و یا عکس این قضیه که اگر قائل به مبنای استیفا مسئولیت مضطر باشیم علاوه بر گرفتن خسارتی که ‌به این مبناست یعنی با بهره گرفتن از ضرری که به متضرر رسانده دارای منافع دیگری شده و در واقع استیفای ناروا ‌کرده‌است و همینطور گرفتن خسارت مال تلف شده خویش از متلف، در واقع دو خسارت گرفته که این با انصاف و قواعد حقوقی نمی تواند سازگار باشد. «لذا باید گفت که مبنای حقیقی ضمان در اینگونه موارد، همان قاعده اتلاف است که ‌بر اساس آن، زیان زننده به قدر زیان، ضامن و عهده دار مثل یا قیمت آنچه تلف ‌کرده‌است می‌باشد و وظیفه ای بیش از این بردوش ندارد. لذا مسئولیت مضطر را باید محدود به خساراتی دانست که به طرف مقابل وارد ‌کرده‌است، همان گونه که مقتضای قاعده مذکور، جز این نبوده و مواد ۳۲۸ و ۳۳۱ قانون مدنی نیز بر آن دلالت دارد». [۱۱۶]۱

اما گاهی ممکن است شخصی با اعمال حق خویش خسارتی را متوجه دیگری کند و ملزم به پرداخت خسارت و جبران زیان متضرر نباشد و آن جایی است که شخصی در حالت اضطراری بوده و عدم احقاق حق خویش که تلازم و تزاحم با رسانیدن ضرر به دیگری دارد باعث ورود زیان به خود او می شود و این حالتی است که قاعده تسلیط(الناس مسلطون علی اموالهم) با قاعده لاضرر (لاضرر و لاضرار فی الاسلام) تزاحم پیدا می‌کنند.

در این حالت طبق ماده ۱۳۲ قانون مدنی که چنین بیان نموده:

1 ... 7 8 9 ...10 ... 12 ...14 ...15 16 17 ... 229