1401/09/26

دانلود پایان نامه های آماده – ۲-۲-۷ مسئولیت اجتماعی وشهرت شرکت – پایان نامه های کارشناسی ارشد

برند ممکن است یک عملکرد مهم فراهم کند در برنامه های بازاریابی اجتماعی از طریق کمک کردن به افراد در ارتباط و نشانه هایی برای آن ها و دیگران که آن‌ ها مشغول رفتارهای مطلوب هستند. ‌بنابرین‏ توانایی بهتر دارند در درک مزایای فوری و تقویت مثبت دریافت کند. برای مثال نمایش دادن سمبل‌های قابل رویت یا از طریق توصیف آن ها با لیبل‌های مشخص در این مورد یا مورد دیگر شامل می‌شود معانی مشخصی را در ارتباط موضوعات سلامت اجتماعی افراد توانایی دارند به دست بیاورند یک رضایت بیشتر فوری اگر آن ها احساس کنند که معتبر شناخته شده ‌و تصدیق می‌شوند در نتیجه از رفتارهای نامطلوب یارفتارهای مطلوب را انجام می‌دهند، دوری می‌کنند. به عبارت دیگر رفتارهای مطلوب برند سازی اجتماعی و شخصی می‌تواند کمک کند به افراد که دریافت کنند پاداش‌های فوری تأیید و تصدیق عامه و شناخت دیگران و بعلاوه از مزایای آن خود توصیفی و رسمیت و تأیید شخصی است. در رویارویی با دیگران که به نظر بیاید معامله است در اینکه فرد دریافت بازخورهای مثبت چه طورصریح یا ضمنی داشته باشد در عوض قادر به رفتار در یک راه مناسب است. ‌به این ترتیب برندسازی در ایجاد رفتارهای مطلوب اجتماعی می‌تواند فوری تر ‌و ملموس‌تر برای یک فرد به طور مستمر بر اساس طول زمان نقش بازی کند. (کلر ،۱۹۹۸)

مسئولیت اجتماعی شرکت (CSR) و اخلاق تجاری، دو مفهوم است که اغلب مورد استفاده به جای همدیگر قرار می‌گیرند اما متفاوت هستند. بخاطر استفاده واژه شهرت شرکت‌ها، تصویر شرکت‌ها و شهروندی شرکت این زمینه بیشتر پیچیده‌تر شده است.

مسئولیت اجتماعی شرکت‌ها مربوط به قرارداد اجتماعی در بین کسب وکار و جامعه‌ای که درآن شرکت کار می‌کند.

در حالی که اخلاق کسب و کار (تجاری) نیاز به سازمان‌ها برای مطابقت با دقت فکر و تدبیر از قوانین و یا فلسفه اخلاق رفتار کنند.(روبین و همکاران ،۱۹۸۷) .

از نظر اجتماعی مسئولیت رفتاری است که از لحاظ اخلاقی خنثی یا حدس اخلاقی و نادرست باشد در حالی که اعمالی که دیکته شده از طریق فلسفه اخلاقی ممکن از لحاظ اجتماعی مورد قبول نباشد.شرکت‌های بسیاری از CSR به عنوان یک نوع از روابط عمومی (PR) شرکت استفاده می‌شود و نه به عنوان تلاش واقعی برای تغییر و راه و روش برای تعامل با جامعه استفاده می‌شود(ورک ،۲۰۳)

هنگامی که CSR تنها توسط مدیریت ریسک و کم کردن ریسک شرکت صورت می‌گیرد. آن است که نه تنها جعلی و غیر قابل تحمل است، بلکه این واژه محکوم به شکست است. (کیتچین ،۲۰۰۳).

به جای پرداختن به مسائل واقعی،CSR صرفا مراحل پانتومیم استادانه درست شده برای پنهان کردن و یا منحرف کردن توجه عمومی از بیماری شرکت‌های بزرگ است. CSR هرگز نمی‌گوید آنچه اتفاق افتاده در پشت صحنه و چیزی که واقعا اتفاق افتاده. در شرکت به طور مثال بزرگترین CSR نشان می‌دهد توسط Enron قبل از مرگش که در لیست ۱۰۰ شرکت برتر بود.

بهتری CSR در امریکا و دریافت کرد ۶ جایزه محیط زیست در سال ۲۰۰۰ او مطرح کرد خط مشی‌های سه گانه سیاست‌های به سزایی بر روی تغییرات آب وهوایی، حقوق بشر، و ضد فساد اداری و رشوه داشتند. مدیر عامل آن در سخنرانی در کنفرانس اخلاق قرار بیانیه‌ای از ارزش‌ها تأکید بر «ارتباطات،احترام و صداقت» سهام این شرکت وقتی در سرمایه‌گذاری اجتماعی از شرکت واسطه‌ای استفاده کرد. غرق شد و پایین آمد (کلی ،۲۰۰۰)

مدیریت ارتباط با مشتری یا موج سوم برندسازی آخرین مد و موج هست عقیده‌ای در پشت مدیریت با مشتری هست که یک سرمایه اجتماعی وجود خواهد داشت در هماهنگی وهمتراز کردن شرکت‌ها با دلیل‌هایی که احساسات قوی مشتری ایجاد و تشدید خواهد کرد و یک وابستگی بین مشتری وشرکت به وجود خواهد آورد (داولینگ ،۲۰۰۱) از آنجا که اکثر مدیران بازاریابی آموزش و شایستگی کافی ندارند برای تصمیم‌گیری در شناسایی دلایل اجتماعی برای حمایت و چشم پوشی کردن مدیریت ارتباط با مشتری فرصت طلبی می‌کنند و یا در بهترین حالت سطحی استفاده می‌شود.(ینگ ،۲۰۰۵)

مختصرا برندسازی ممکن است یک عملکرد مفید در برنامه های بازاریابی اجتماعی با تسهیل کردن مبادله که ممکن انجام هم نشود فراهم کند. به طور خاص ممکن است افراد آگاه باشند از مزایای اجتماعی و شخصی که آن ها به سادگی همه نادیده گرفته شده‌اند. قرار دهیم دستورالعمل‌های بازاریابی اجتماعی و دوم موضوعات مهم برندسازی بحث شود ‌در مورد جنبه‌های بهداشت عمومی که باید برند سازی شود و چگونه این نوع برند باید ایجاد شود.

چگونه باید برند گذاری شود برای برنامه های بازاریابی اجتماعی؟

در بازاریابی اجتماعی نیاز دارد که افراد در رفتارهای معیین که در نظر گرفته شده به عنوان رفتارهای مطلوب و از رفتارهای نامطلوب دوری کند ، متعهد شوند.

برندسازی بیشترین اثر را خواهد داشت وقتی در ارتباط با سلامت اجتماعی افراد ملاحظات مثبت و ملاحظات منفی در ارتباط با سلامت عمومی نادیده بگیرند.

فرض می‌کنید که برندسازی رفتارهای مطلوب می‌تواند نقش مفیدی در برنامه های بازاریابی اجتماعی بازی کند موضوعی که مطرح می‌شود این است که آیا می‌تواند برند تحت آن شرایط ایجاد کنند.

رفتارهای خاصی هستند که می‌تواند برندگذاری شود و در روشی که شناسایی شود مربوط به یکدیگر شوند برای مثال صحیح عمل کن و صحیح بخور و صحیح ورزش کن ‌در مورد برندسازی رفتارهای خاص آن ها این است که بیشتر برجسته‌تر کند و نمایش بده وبا معنا با مفهوم تر باش و افراد اهداف رفتاری کلی را راحتر به دست بیاورد.

ایجاد برند نیاز دارد به ساختارهای علمی برند و مشتری باید آگاه از وجود برند باشد و برند باید به انجمن‌های قوی و مورد علاقه و منحصر به فرد ارتباط داشته باشد.

برندهای قوی اکثرا از استراتژی رانشی ودیگر عوامل میانجی استفاده می‌کنند برای دیدگاه بازاریابی اجتماعی سوال این است که کدام عامل میانجی می‌تواند اثر بگذارد روی رفتار افراد در ارتباط با موضوعات بهداشت عمومی. (کلر ،۱۹۹۸)

۲-۲-۷ مسئولیت اجتماعی ‌و شهرت شرکت

مسئولیت سازمان‌ها این نیست که صرفا اثربخش باشند، بلکه مسئولیت آن‌ ها این است که به جامعه‌ای که در آن فعالیت‌ دارند، خدمت کنند. (ترنس آر میچ)

مزایایی که مشتری درک می‌کند از برند ممکن است کار کردی و وظیفه‌ای به طور خاص نباشد برند می‌تواندیک وسیله سمبلیک که برای خودشناسی برند باشد و یک پروژه‌ای ترتیب می‌دهد که وابسته می‌شود به اینکه اشخاص خاصی استفاده از برند می‌کنند وبنابراین رفتارها و ارزش‌های متفاوت از برند انعکاس پیدا می‌کنند.

شهرت شرکت را می‌توان بر حسب تعدادی از ویژگی‌های که تشکیل یک تعریف از ادراک خریدار است تعریف شود و به اینکه آیا یک شرکت است که به خوبی شناخته شده (خوب یا بد) و قابل اعتماد، معتبر و قابل باور باشد. (لیوایتز ،۱۹۶۵)

1401/09/26

پایان نامه آماده کارشناسی ارشد | ۱-۳ اهمیت و ضرورت تحقیق – پایان نامه های کارشناسی ارشد

۱-۲ بیان مسأله

سازمان های عصر حاضر با نگاه راهبردی به منابع انسانی آن را به عنوان دارایی هوشمند و ارزشمند در نظر داشته و بیش از پیش به ارتقاء عملکرد کارکنان توجه دارند. کیفیت زندگی کاری که به عنوان یکی از رویکردهای بهبود عملکرد و از جمله عناصر مهم و کلیدی فرهنگ تعالی به شمار می رود، رویکردی است که موجب همسویی کارکنان و سازمان می شود. بهبود کیفیت زندگی کاری (QWL) کارکنان مستلزم اهتمام مدیریت سازمان به تدوین سیاست های حمایت گرایانه از منابع انسانی است (بزاز جزایری و پرداختچی،۱۳۸۶، ۱۲۴).


امروزه توجهی که به کیفیت زندگی کاری می شود بازتابی است از اهمیتی که همگان برای آن قائلند (دولان و شولر،۱۳۷۸ ،۳۵۴) انسان‌ها برای ارائه بهترین کوشش های خود در راه تحقق اهداف سازمان، علاقمندند بدانند که به انتظارات، خواسته ها، نیازها و شأن آن ها چگونه توجه می شود. (مهدی زاده و ایلکا،۱۳۸۸، ۲) در چند سال اخیر یکی از دغدغه های اصلی و عمده مدیران شرکت گاز استان آ.غ بهبود عملکرد کارکنان و ارتقاء آن تا حد بهینه و مطلوب جهت نیل به اهداف سازمان بوده است. در این سازمان با توجه به وجود عوامل و شاخص هایی که در بحث کیفیت زندگی کاری وجود دارد و وجود یک سری عواملی که کیفیت زندگی کاری کارکنان را تحت تاثیر قرار می‌دهد و این امر باعث توجه مدیران سازمان ‌به این مقوله شده است.


کیفیت زندگی کاری برنامه ای جامع و گسترده است که رضایت کارکنان را افزایش می‌دهد، یادگیری آن ها را در محیط تقویت می‌کند و به آن ها در امر مدیریت، تغییر و تحولات یاری می رساند. عدم رضایت کارکنان از کیفیت زندگی کاری مشکلی است که تقریباً به همه کارمندان بدون توجه به مقام و جایگاه آن ها آسیب می رساند. هدف بسیاری از سازمان ها افزایش رضایت کارکنان در تمام سطوح است، اما این مسئله پیچیده ای است، زیرا تفکیک و تعیین اینکه چه مشخصه هایی با کیفیت زندگی کاری رابطه دارند، امری دشوار است. مفهوم کیفیت زندگی کاری در حال حاضر مربوط به فلسفه ای درسازمان هاست که می‌خواهد شأن و منزلت کارکنان را افزایش دهد، تغییراتی در فرهنگ سازمانی ایجاد کند و رفاه فیزیکی و روحی کارکنان را افزایش دهد. در بعضی سازمان ها، برنامه های کیفیت زندگی کاری قصد دارند، اعتماد، درگیری و توانایی حل مسئله کارکنان و در نتیجه رضایت و اثربخشی سازمانی را افزایش دهند. تأکید ‌بر عوامل ملموس و عینی زندگی در محیط کار، این نظریه را تقویت می‌کند که افزایش این عوامل، بهره وری و عملکرد منابع انسانی را افزایش می‌دهد (شهبازی و همکاران،۱۳۸۸، ۷۱)

مفهوم کیفیت زندگی کاری امروز به یک موضوع اجتماعی عمده در سرتاسر دنیا مبدل شده است، در حالی که در گذشته فقط تأکید بر زندگی شخصی بود، در جامعه امروز بهبود زندگی کاری به صورت یکی از مهمترین اهداف سازمان و کارکنان آن درآمده است. از آنجا که بین اقدامات مدیریت منابع انسانی و کیفیت زندگی کاری رابطه مستقیمی وجود دارد، از این رو حیات مجدد بخشیدن به کارکنان، از طریق ارتقای کیفیت زندگی کاری، کلید موفقیت هر سازمان محسوب می شود (بزازجزایری، پرداختچی،۱۳۸۶)

در ایران بهبود کیفیت زندگی در گرو بهبود وضع اقتصادی و اشتغال است. اتخاذ راهبردهای بلند مدت دولت در این زمینه و اجرا و ارزیابی آن ها می‌تواند در آینده تاثیر چشمگیری در کیفیت زندگی و کار داشته باشد. ‌بنابرین‏ سوال اصلی پ‍ژوهش حاضر این بوده است که: آیا بین کیفیت زندگی کاری و عملکرد کارکنان شرکت گاز استان آذربایجان غربی رابطه دارد؟

در این پژوهش در تجزیه و تحلیل کیفیت زندگی کاری از مدل ۸ متغیره والتون و برای سنجش عملکرد کارکنان از مدل ACHIEVE استفاده می شود.

۱-۳ اهمیت و ضرورت تحقیق

ضرورت توجه به کیفیت زندگی کاری و بهبود آن، یک منطق دارد و آن هم این است که ۶۵ درصد عمر مفید انسان ها در محیط کار سپری می شود. از زمانی که کار، جایگاه مهمی را در زندگی افراد به خود اختصاص داده، چنین شرایطی نه تنها وضعیت جسمانی افراد بلکه روان آن ها را نیز متأثر می‌سازد. اگر سازمان‌ها دغدغه توسعه منابع انسانی و دستیابی به مزیت رقابتی پایدار در بازار را دارند، به نظر می‌رسد که برآوردن نیازهای کارمندان (مادی و معنوی) ضروری بوده و مهم جلوه می‌کند (Chan & Wyatt,2007). شماری از آگاهان بر این باورند که بخشی از رکود بهره وری و کاهش کیفیت محصول در برخی از کشورهای بزرگ صنعتی، ناشی از ‌کاستی‌های کیفیت زندگی کاری و تغییراتی است که در علاقه مندیها و برتریهای کارکنان پدید آمده است. کارکنان درخواست دارند در کارشان نظارت و دخالت بیشتری داشته باشند و به نوعی مالک کار خود تلقی شوند. چنانچه نیروهای انسانی شاغل در سازمان مورد توجه قرار گیرند، نقش مهم و حساسی را در راستای تحقق اهداف سازمان ایفا خواهند نمود (Ackroyed and Thompson,1999) .

اولین دلیل اهمیت کیفیت زندگی کاری از این جهت است که در مباحث مدیریتی از اصطلاحی به نام کیفیت زندگی کاری سخن می‌گویند، منظور از این اصطلاح آن است که یک سوم زندگی هر کارمند در محیط کار او چگونه می گذرد، یا به بیان دیگر تلقی او از محیطی که در آن فعالیت می‌کند چیست؟ و آن را با چه صفاتی می شناسد؟

1401/09/26

مقاله های علمی- دانشگاهی – – پایان نامه های کارشناسی ارشد

حاکمیت شرکتی[۱] مبحثی است که بر موضوع راهبرد شرکت ها و حقوق سهام‌داران تأکید داشته و نقش آن کاهش تضاد بین منافع سهام‌داران و مدیران است. حاکمیت شرکتی عاملی است که انتظار می رود بر بهبود کیفیت اطلاعات افشا شده توسط شرکت ها، از جمله اطلاعات مربوط به موجودی و نحوه ی مدیریت آن ها تاثیر داشته باشد و ابزاری را برای پیش‌بینی حرکت و مسیر آتی شرکت برای استفاده کنندگان بالفعل و بالقوه فراهم کند.

نقش شرکت های بزرگ امروزی در ساختار اقتصادی کشورها بر کسی پوشیده نیست. امروزه این شرکت ها به عنوان پایه های اصلی اقتصاد کشورها، حجم زیادی از منابع اقتصادی(نظیر نیروی کار، مواد اولیه، نیروی کار مدیریتی، سرمایه و …) را به مصرف می رسانند و در مقابل با توجه به حجم تولید و فروش، نقشی بسیار مهم را در توسعه و پیشرفت اقتصادی کشورها بر عهده دارند. به همین دلیل بحث درباره شرکت و موارد مربوط به آن مانند نظریه شرکتی، عملکرد شرکت ها، تفکیک مالکیت و کنترل شرکت ها و نظایر آن مورد توجه نظریه پردازان و محققان علم اقتصاد و کلیه شاخه های علوم کاربردی قرار گرفته، تحقیقات فراوانی در این راستا انجام گرفته است، به ویژه در چند دهه اخیر اغلب نظریه های دوران کلاسیک شرکتی مورد بازبینی قرار گرفته و نظریه های نوینی چون نظریه نمایندگی ارائه شده است(تقی خواه، ۱۳۹۲).

در این میان، سهام‌داران نهادی به عنوان گروهی که ابزارهای نظارتی مؤثری در دست دارند؛ می‌توانند به طور بالقوه بر راهبردهای شرکت ها تاثیرگذار باشند. از آنجایی که سهام‌داران نهادی، دارای یک دید بلندمدت در سرمایه گذاری هستند؛ ممکن است خود را درگیر فعالیت های اصلاحی در راستای بازدهی های کوتاه مدت نکنند. از طرفی، وجود سهام‌داران نهادی، به دلیل نقشی که در کاهش تقارن اطلاعاتی دارند؛ ضروری است و از طرف دیگر، هزینه های بالای نظارت و مداخله در امور شرکت، باعث می شود که این گروه از سهام‌داران، انگیزه زیادی برای درگیر شدن در مسایل عملیاتی و روزمره شرکت را نداشته باشند. در عوض، سهام‌داران نهادی سعی می‌کنند که در مسائل بلندمدت و مدیریت بحران شرکت ها، مداخله کنند(باینبریدگ، ۲۰۰۸). چنین مداخله ای مبتنی بر نقش فعال سهام‌داران نهادی در کنترل انگیزه های منفعت جویانه مدیران، قابل توجه می‌باشد. زیراکه مدیران کنترل مؤثری بر دارایی های شرکت ها دارند و از این رو، نظارت بر تصمیمات مالی آن ها و تعیین برخی از راهبرد های اساسی در شرکت از جانب هیات حاکمه، امری است که به طور بالقوه به حفظ منافع سهام‌داران کمک می‌کند.

۱-۲- بیان مسئله

در اواخر دهه ی ۴۰ و ابتدای دهه ۵۰، همچنان که اقتصاد در حال بازگشت به وضعیت عادی خود پس از جنگ جهانی دوم بود، یک کاهش سریع در ذخایر موجودی سازمان ها در حال پدید آمدن شد، از آن زمان تاکنون همواره یک کاهش آرام که ما از آن به عنوان مشخصه ی بهبود مدیریت موجودی نام می بریم، در ذخایر موجودی مشهود بوده است البته استثنائاتی نیز وجود داشته که از جمله می توان به تغییر ناگهانی در اوایل دهه ۷۰ که ناشی از افزایش سریع قیمت نفت و بحرانی که به تبع آن در اقتصاد پدید آمده بود اشاره کرد. این موضوع به عنوان یک نوسان کوتاه مدت در این روند کاهش تلقی می‌گردد. این کاهش یکنواخت به طور واضح تداعی کننده بهبود در مدیریت موجودی بود، اما عوامل مهم دیگری هم در این موضوع دخیل بودند از جمله، تغییر در ساختار صنعت، حرکت به سمت خدمت دهی، رقابت بین‌المللی، دوره های اقتصاد، تورم و تغییر در تولید ناخالص داخلی. اما سوالی که در میان به ذهن خطور می‌کند این است که دلایل نگهداری موجودی در شرکت ها چیست؟(عظیمی، ۱۳۸۸).

تحقیقات گذشته دلایل مختلفی را عنوان نموده اند که عبارتند از:

۱-نگهداری موجودی در شرکت سازمان را قادر می‌سازد تا به مقیاس اقتصادی دست یابد.

۲-عرضه و تقاضا را متعادل می‌سازد.

۳-امکان محافظت از سازمان در برابر عدم قطعیت در تقاضا و چرخه سفارش را فراهم می آورد.

۴- در زنجیره تامین، به عنوان یک محافظ در مقابل موارد بحرانی عمل می‌کند.

۵- به عنوان یک ضربه گیر مابین بخش های مختلف زنجیره تامین عمل می‌کند.

۶-تقاضاهای بیشتر از انتظار یا در زمان‌های ناخواسته را مجاز می‌داند.

۷-تحویل هایی را که با تأخیر مواجه شده اند را پوشش می‌دهد.

۸-مزیت تخفیف روی سفارشات زیاد را به همراه دارد.

۹- امکان خرید اقلام در زمانی که قیمت پایین دارند و انتظار می رود با افزایش قیمت مواجه شوند را فراهم می آورد.

۱۰-امکان عملیات فصلی را فراهم می آورد.

۱۱-هزینه های حمل و نقل را کاهش می‌دهد.

۱۲-شرایط اضطراری را پوشش می‌دهد.

۱۳-در زمانی که تورم بالا است می‌تواند برای شرکت ها سودمند واقع شود.

با توجه به دلایلی که ذکر نمودیم هر سازمان و شرکتی خواستار نگهداری سطح مناسبی از موجودی در شرکت خود است. اما باید متذکر شد که مدیریت بهینه ی این موجود ها خود مسئله ای مهم و در خور توجه است، ‌بنابرین‏ هر شرکتی که موجودی نگهداری می‌کند به فکر مدیریت آن نیز می افتد.

اهداف شرکت ها از مدیریت موجودی را می توان به صورت زیر برشمرد:

    1. ایجاد تعادل مابین موجودی در دسترس و هزینه نگهداری موجودی.

    1. تعیین سطح موجودی به گونه ای که فقط با یک احتمال از پیش تعیین شده دچار کمبود موجودی شویم.

  1. ایجاد تعادل میان هزینه ها به منظور یافتن اقتصادی ترین زمان و مقداری که باید دوباره تامین موجودی شود(عظیمی، ۱۳۸۸).

شایان ذکر است که نگهداری موجودی ها در شرکت، هزینه ای را نیز برای شرکت به همراه دارد ‌بنابرین‏ ایجاد تعادل بین هزینه های نگهداری موجودی ها در شرکت و منافع حاصل از نگهداری آن ها نیازمند رفتار مطلوب مدیران شرکت است. حال مسئله این است که آیا مدیران در مدیریت بهینه ی موجودی ها بیشترین تلاش خود را خواهند کرد؟ آیا به حداکثر سازی ثروت سهامدارن می اندیشند؟آیا نوع مالکیت، میزان تمرکز مالکیت و ترکیب هیئت مدیره می‌تواند بر نحوه ی مدیریت موجودی ها تاثیر گذار باشد؟

1401/09/26

دانلود پروژه و پایان نامه | ۲-۳-۱٫ عوامل موثر در واکنش های کودکان – پایان نامه های کارشناسی ارشد

چنین فرض شده که انحراف شناختی/توجه در انسداد ادراک درد یا تهوع در کودکان از طریق تمرکز دهی مجدد توجه کودک نقش دارد. یک تکلیف منحرف کننده متعارف بازی های کامپیوتری هستند که برای کاهش تهوع بهنگام شیمی درمانی به کار گرفته می‌شوند (رد[۱۳] و همکاران، ۱۹۸۷). میزان تهوع کودکان حداقل ۵۰% در هنگام بازی های کامپیوتری نسبت به زمانی که به شکلی منفعل نشسته و به تزریقات درون وریدی تمرکز دارند کاهش می‌یابد. رویه ها با جهت گیری شناختی/توجه به دنبال شرکت دادن توجه کودک در تکلیفی لذت بخش یا چالش برانگیز هستند تا توجه وی را از رویه استرس زا منحرف سازند.

روش دیگر انحراف شناختی یا توجه، داستان گویی یا خیال پردازی‌ای است که کودک در آن مداخله داشته باشد. مداخله به شکل داستان گویی شبیه هپنوتیزم است و بر توانایی کودک برای درگیری در خیال پردازی بستگی دارد. هدف از درگیر کردن کودک در فعالیتی است که توجه وی را منحرف کرده و/یا رفتار پریشان کننده واقعی را به طور فیزیکی منحرف سازد. مانی و همکاران (۱۹۹۰) دریافتند که دادن سوت مخصوص جشن ها (اسباب بازی کاغذی سوت مانند به شکل خرطوم فیل که به هنگام دمیدن در آن صدا تولید می شود) به سادگی پریشانی هم کودک و هم والدین را کاهش می‌دهد. استفاده از این اسباب بازی به طور همزمان هم گریه و مقاومت را کاهش می‌دهد و هم افزایش آرامش سازی را از طریق منظم کردن تنفس به همراه دارد.

تکنیک مربوط دیگر هپنوتیزم است. مناقشه های نظری ‌در مورد اینکه چه چیز هپنوتیزم را شکل می‌دهد وجود دارد و مداخلات به کار گیرنده هپنوتیزم در راهبردهای درمانی بسیار متنوع هستند (الیس و سپانس[۱۴]، ۱۹۹۴). هپنوتیزم در این چارچوب به عنوان فرایندی نسبتا ساده تعریف می شود که در آن بیماران یاد می گیرند توجه خود را بر روی افکار یا تصاویری متمرکز کنند که نامرتبط به منبع رنج و پریشانی است. در کار با کودکان، درگیری خیالی اغلب از طریق داستان گویی و آرامش سازی صورت می‌گیرد. هپنوتیزم و انحراف توجه بر پایه تعدادی مهارت مشابه قرار دارند. برای مثال، هپنوتیزم شامل توانایی برای مجذوب شدن در حد بالا است. هپنوتیزم بویژه برای کودکانی مؤثر است که نسبت به بزرگسالان دریافت کننده بهتری برای تلقین بوده و بسیار تلقین پذیر هستند (هیلگارد و لی‌بارن[۱۵]، ۱۹۸۴). هپنوتیزم (ترکیبی از تجسم و آرامش سازی) یا تجسم به تنهایی اغلب برای منحرف کردن توجه کودک بهنگام دریافت رویه های تشخیصی یا شیمی درمانی به کار می رود.

در شرایط اضطراب مفرط فوبیک مانند، مداخله حساسیت زدایی منظم اغلب مورد نیاز است. هدف از حساسیت زدایی منظم آشنا کردن تدریجی فرد با محرک ترس آور (‌در مورد درمان سرطان، رویه ها و ابزارهای تشخیص و درمان هستند) در بافتی با سطوح پایین اضطراب است، بر اساس نظریه رفتاری، ترس به تدریج از طریق مواجهه مکرر با محرک های ترس آور کاهش می‌یابد. یکی از روش های حساسیت زدایی برای کودکان تجسم هیجانی است. مشابه با انحراف و هپنوتیزم، تجسم هیجانی در گشودگی کودک به خیال پردازی مؤثر است. بعد از ایجاد رابطه درمانی با کودک، درمانگر مجموعه ای از داستان ها را که دربرگیرنده کودک و قهرمان اوست معین می‌کند. این رویه مشابه با رویه های حساسیت زدایی منظم است که برای درمان فوبی ها در بزرگسالان به کار گرفته می‌شوند. منطق این کار چنین است که برون کشی تجسم های هیجانی قدرتمند و بازداری کننده اضطراب در بافت محرک ترسناک، واکنش های اضطراب آمیز را به آن محرک ها کاهش خواهد داد. از طریق گوش سپاری به داستانی که شامل قهرمان های محبوب کودک در حال تقابل با محرک های ترس آور و پریشان کننده است، کودک با این محرک ها با احساس های مثبت عزت نفس و غرور رابطه برقرار می‌کند. تجسم هیجانی به طور کارآمدی برای کاهش پریشانی وابسته به سرطان در کودکان به کار می رود (جی و همکاران، ۱۹۸۷).

تمرینات رفتاری رویه دیگری است که غالبا به کار گرفته می‌شوند و شامل درگیر کردن کودک در اجرای نمادین تمامی فازهای رویه تشخیص یا درمان در حین جلسات آموزش است. این کار به کودک در کاهش ترس های ناشناخته کمک می‌کند. در حین این جلسات کودک هر نقشی را بازی می‌کند: پزشک، پرستار و بیمار. کودک هر جنبه از درمان را توسط یک عروسک به همراه انجام تکالیف و اعمال درمانی اجرا می‌کند؛ برای مثال، اسپیراسیون مغز استخوان به عروسک و بعد به درمانگر. وقتی رویه های تشخیصی و درمانی اجرا می‌شوند، کودک دستورالعمل های مناسب را تمرین می‌کند، نظیر تمرینات تنفسی یا تجسم هیجانی. معمولا یک مؤلفه‌ مداخله ای تنفس عمیق و/یا آرامسازی پیش رونده عضلات است. این فنون برای کمک به کاهش اضطراب در کودک، کاهش برانگیختگی روان شناختی و افزایش آرامش سازی به کار می رود.

الگوبرداری از فیلم نیز برای مدیریت پریشانی بهنگام درمان سرطان کودک به کار می رود. بر خلاف تمرینات رفتاری، در الگوبرداری کودک رویه ها را تمرین نمی کند، بلکه به جای آن فیلمی را از کودک دیگری که تحت این رویه ها قرار گرفته تماشا می‌کند. برای مثال، به کودک فیلمی از کودکی همسن خودش در حین رویه اسپیراسیون مغز استخوان نمایش داده می شود که در آن کودک افکار و احساست خود را بهنگام استفاده از فنون مختلف رفتاری به قصد مقابله با رویه مذکور بیان می‌کند. الگوبرداری از فیلم برای کمک به مقابله در والدین بیمار نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد. برای مثال یک مداخله گزارش شده برای والدین این بوده است که ویدیویی را تماشا کنند که مادری را به تصویر می کشد که در حین مشاهده اسپیراسیون مغز استخوان و پانکچر کمری با موفقیت با آن مقابله می‌کند (جی و الیوت[۱۶]، ۱۹۹۰).

فنون رفتاری فوق الذکر اغلب به شکل ترکیبی استفاده می‌شوند تا آنچه را که مشهور به مداخله رفتاری چندوجهی است خلق کنند. مداخلات چند وجهی رویه های معینی نظیر هپنوتیزم، انحراف توجه و تقویت مثبت را با هدف کاهش پریشانی در کودک با توجه به کودکی که از آن ها بهره می‌گیرد با شکل های گوناگونی ادغام می‌کنند. برای مثال، کودکان کم سالی که تحت اسپیراسیون مغز استخوان قرار می گیرند بهره بیشتری از هپنوتیزم و انحراف توجه نسبت به کودکان بزرگتر می‌برند. بسته های مداخله ای چندوجهی می‌توانند همراه با روش های شناختی (یعنی، یاری به کودک برای فهم موقعیت به گونه ای کمتر ناکام کننده) به کار برده شوند. فنون درمان شناختی، نظیر ایجاد جملات مثبت ‌در مورد خویش، بر اساس این منطق هستند که به کمک آن ها افراد می‌توانند با تغییر گفتگوهای درونی که با خویش دارند پاسخ های هیجانی خود را تغییر دهند.

اگرچه در اکثر مداخلات رفتاری، درمانگر یک پرستار، مدد کار اجتماعی یا روان شناس کودک است، والدین نیز معمولا نقش فعالی را در مداخله رفتاری بر عهده می گیرند. درگیر شدن والدین مزایای چندی دارد. اولا، آن ها می خواهند توانایی انجام کاری برای کاهش پریشانی کودک خویش را داشته باشند. ثانیاً، از طریق فعال بودن آن ها اضطراب را از خویش دور می‌کنند. در آخر اینکه، والدین پریشانی کمتری را بهنگامیکه به شکلی فعال در درمان کودک خویش نقش دارند گزارش می‌دهند.

۲-۳-۱٫ عوامل مؤثر در واکنش های کودکان

1401/09/26

فایل های دانشگاهی -تحقیق – پروژه – ۲-۱-۲- نیاز های روان­شناختی بنیادی – پایان نامه های کارشناسی ارشد

خانواده توافق کننده[۳۴]، خانواده کثرت گرا[۳۵]، خانواده حفظ کننده[۳۶]، خانواده به حال خود واگذاشته[۳۷] که در شکل ۱-۲ قابل مشاهده هستند.

خانواده­های توافق کننده: در این خانواده ­ها، گفت و شنود و همنوایی بالایی وجود دارد؛ از یک سو علاقه به ارتباط­های باز و از سوی دیگر حفظ سلسله مراتب موجود، اهمیت دارند. فرزندان این خانواده ها معمولا، برای گفت و شنودهای خانواده ارزش قائل هستند. آن ها با عقایدی که در مسیر عقاید و ارزش­های والدینشان است هماهنگ می‌شوند و در برابر چیزهایی که آن ها را از باورهای والدینشان دور می‌کند، مقاومت می‌کنند. پدر و مادر هم ضمن علاقه­ فراوان به فرزندان و تصمیمات آن­ها، در نهایت خودشان تصمیم می­ گیرند ( فیتزپاتریک، ۲۰۰۴؛ کوئرنر و فیتزپاتریک، ۱۹۹۷، ۲۰۰۲a، ۲۰۰۲b ).

خانواده­های کثرت گرا: این خانواده ­ها در بعد گفت و شنود بالا و در بعد همنوایی پایین هستند. در این نوع خانواده، پرورش مهارت ارتباطی و باور های مستقل در فرزندان در اولویت است. موضوعات، سرگشاده مطرح می­شوند و همه اعضا در آن شرکت دارند. پدر و مادر ضرورتی برای کنترل فرزندان یا تصمیم گیری برای آن­ها نمی بینند. آن ها به فرزندان اجازه می­ دهند به طور برابر در تصمیم ­گیری­ها شرکت کنند. آن­ها در تصمیم گیری، بیشتر تحت تأثیر عقاید منطقی قرار می گیرند و ضمن احترام به دیدگاه والدین، خودمختار هستند ( فیتزپاتریک، ۲۰۰۴؛ کوئرنر و فیتزپاتریک، ۱۹۹۷، ۲۰۰۲a، ۲۰۰۲b ).

خانواده­های حفظ کننده: در این خانواده ­ها همنوایی بالا است اما گفت و شنود کم است و بر پیروی از مرجع قدرت که پدر یا مادر است تأکید می­ شود. به تفکر و ارتباطات باز اهمیتی داده نمی­ شود. پدر و مادر معتقدند باید برای تمام اعضای خانواده تصمیم بگیرند و دلیلی برای توضیح تصمیماتشان نمی­بینند. اعضای این خانواده همنوایی خشک یا غیر قابل انعطافی دارند و هیج نظری آن ها را وادار به بحث کردن نمی کند. فرزندان در این خانواده ­ها ارزش کمی برای گفتگو قائلند و به تصمیم ­گیری­های خودشان بی اعتمادو بدبین هستند (چنی، مک لئود و اتکین[۳۸]، ۱۹۷۱، به نقل از کواستن[۳۹] و اندرسون[۴۰]، ۲۰۰۴).

خانواده­های به حال خود واگذاشته یا بی قید: این خانواده ­ها در هر دو بعد همنوایی و گفت و شنود، پایین هستند. میزان تعامل اعضای خانواده بسیار کم است و موضوعات کمی هستند که درباره آن­ها گفت و گو می­ شود. پدر و مادر معتقدند که همه اعضا باید قادر به تصمیم­ گیری باشند اما بر خلاف خانواده های کثرت گرا، به تصمیم فرزندان و گفتگو اهمیتی نمی­دهند. آن ها ارزش کمی برای گفتگوهای خانوادگی قائلند و خودشان همه تصمیمات را می گیرند و فرزندان بیشتر تحت تأثیر گروه هم سن و سالان خود به تصمیم گیری می پردازند. این خانواده ها مانند خانواده های حفظ کننده، تعارض را تهدید کننده می­دانند زیرا می ­تواند همین مقدار کم انسجام موجود را نیز، از بین ببرد ( فیتزپاتریک، ۲۰۰۴؛ کوئرنر و فیتزپاتریک، ۱۹۹۷، ۲۰۰۲a ).

+

همنوایی

_

توافق کننده

کثرت گرا

حفظ کننده

به حال خود واگذاشته

+

_

گفت و شنود

شکل ۲-۱- شکل ابعاد الگوهای ارتباطی خانواده

۲-۱-۲- نیاز های روان­شناختی بنیادی

بامیستر و لری، (۱۹۹۵)؛ بالبی، (۱۹۵۸)؛ هارلو، (۱۹۵۸)؛ ریان، (۱۹۹۳)؛ (به نقل از زرندی، ۱۳۸۵)، نیازها به را عنوان غذای درونی و روان­شناختی شناخته اند که برای رشد و دوام روانشناختی و بهزیستی و انسجام ضروری هستند. دسی و ریان ( ۲۰۰۲)، نظریه خودتعیین گری را به طور مختصر این گونه تعریف می‌کنند: آدمی سه نیاز اصلی روان­شناختی دارد و در صورتی که این نیازها به شکلی مناسب برآورده شوند، فرد احساس مطلوبی خواهد داشت. این سه نیاز عبارتند از: الف) نیاز به احساس کفایت و شایستگی، ب) نیاز به پیوند­جویی یا ارتباط با دیگران و ج) نیاز به خودمختاری.

خود مختاری احساس اختیار و اراده داشتن در انجام کا‌رها است؛ نوعی تمایل ذاتی برای تجربه رفتاری که خود شخص آن را ترتیب داده است (شلدون و همکاران، ۱۹۹۶). دسی و ریان (۱۹۸۵، به نقل از البرزی و البرزی، ۱۳۸۵)، با تکیه بر مفهوم مسند مهارگذاری ادراک شده[۴۱] هایدر، که بین علیّت فردی (رفتارهای مبتنی بر انگیزش درونی) و علیّت غیر فردی ( کنش­های مبتنی بر عوامل محیطی) تمایز قایل می­ شود، معتقدند احساس خودمختاری از ضروریات سلامت روان فرد می‌باشد. شایستگی به عنوان احساس اثر بخشی و مؤثر بودن روی محیط است ( دسی و ریان، ۲۰۰۰). ارتباط با دیگران، دوست داشتن و حمایت کردن دیگران و هم چنین دوست داشته شدن و حمایت شدن از سوی دیگران است (بامیستر و لیری، ۱۹۹۵؛ بالبی، ۱۹۵۸؛ هارلو، ۱۹۵۸؛ ریان، ۱۹۹۳؛ به نقل از دسی و ریان، ۲۰۰۰).

در جایی دیگر دسی و ریان (۲۰۰۲) اظهار ‌می‌کنند که نظریه خود­مختاری، یک نظریه عمومی انگیزش آدمی است که، به میزانی که رفتار، خود تأیید شده یا خود تعیین شده است، می پردازد. اندیشه اصلی خودمختاری این است که نوع یا کیفیّت انگیزش، نسبت به مقدار کلی انگیزش، اهمیت بیشتری در پیش‌بینی پیامدهای مهمی مثل سلامت روانی، عملکرد اثر بخش و یادگیری عمیق دارد ( تیلور[۴۲] و انتومانیس[۴۳]، ۲۰۰۷). بر اساس نظریه خودمختاری، زمانی که افراد بر اساس دلایل درونی (سبک تنظیم درونی و همانند سازی) کاری را انجام می‌دهند، رضایت از زندگی و سازگاری بیشتری دارند ( شلدون، ریان و رایز، ۱۹۹۶؛ شلدون و کسر[۴۴] ، ۱۹۹۵).

در نظریه خود تعیین گری چنین فرض شده است که حفظ تمایل انگیزش درونی، در گرو ارضای سه نیاز اولیه شایستگی، خودمختاری و روابط است( گرولنیک[۴۵]، دسی و ریان، ۱۹۹۷). محیطی که با حمایت خود، زمینه­ ارضای این نیازها را فراهم کند، باعث لذّت بردن از اعمال و در نتیجه تنظیم خود مختار رفتار می‌گردد (گانیه، ۲۰۰۳). شلدون و الیوت[۴۶] و کسر (۲۰۰۱)، معتقدند که ارضای نیاز ها شرایط لازم را برای رشد روان شناختی، انسجام یافتگی و بهزیستی شخص فراهم ‌می‌کنند و زیر بنای گستره­ی وسیعی از رفتارهای ما را تبیین می‌کنند. هم چنین مداخلات روان شناختی می‌توانند بر مبنای مفهوم نیازها طرح­ریزی شوند.

نظریه خود تعیین گری بر این عقیده است که دسته­ مهمی از فرآیندها و تعاملات ناشی از محیط خانواده، به باورها و ادراکات کودکان که متأثر از باورها و رفتارهای والدین با آن هاست، بر می­گردد (گرولنیک، دسی و ریان، ۱۹۹۷ و شانک[۴۷] و پاجیرز[۴۸]، ۱۹۹۶). گرونلینک، ریان و دسی، )۱۹۹۱( اعتقاد دارند، حمایت والدین از خودمختاری و استقلال کودکان در گفت­وگو­ها و اقدامات مشترک آن ها، به خودمختاری در کودکان می‌ انجامد و برای آن ها، پیامدهای مثبتی در پی دارد. پذیرش والدین، دادن فرصت انتخاب، تنوع تکالیف، داشتن تجارب، درگیری والدین و حمایت آن ها از خودمختاری کودکان نقش بسزایی در خودکارآمدی کودکان دارد (شانک و پاجرز، ۱۹۹۶). حمایت والدین، ابزار مهمی برای رشد احساس کفایت و شایستگی شخصی است ( گینزبرگ و برنشتاین[۴۹]؛ به نقل از استرایت[۵۰]، نیتزل[۵۱]، سیرز[۵۲] و هوک[۵۳]، ۲۰۰۱ ).

۲-۱-۳- احساس تنهایی

1 ... 34 35 36 ...37 ... 39 ...41 ...42 43 44 ... 229