فایل های دانشگاهی -تحقیق – پروژه – ۲-۱-۲- نیاز های روانشناختی بنیادی – پایان نامه های کارشناسی ارشد
خانواده توافق کننده[۳۴]، خانواده کثرت گرا[۳۵]، خانواده حفظ کننده[۳۶]، خانواده به حال خود واگذاشته[۳۷] که در شکل ۱-۲ قابل مشاهده هستند.
خانوادههای توافق کننده: در این خانواده ها، گفت و شنود و همنوایی بالایی وجود دارد؛ از یک سو علاقه به ارتباطهای باز و از سوی دیگر حفظ سلسله مراتب موجود، اهمیت دارند. فرزندان این خانواده ها معمولا، برای گفت و شنودهای خانواده ارزش قائل هستند. آن ها با عقایدی که در مسیر عقاید و ارزشهای والدینشان است هماهنگ میشوند و در برابر چیزهایی که آن ها را از باورهای والدینشان دور میکند، مقاومت میکنند. پدر و مادر هم ضمن علاقه فراوان به فرزندان و تصمیمات آنها، در نهایت خودشان تصمیم می گیرند ( فیتزپاتریک، ۲۰۰۴؛ کوئرنر و فیتزپاتریک، ۱۹۹۷، ۲۰۰۲a، ۲۰۰۲b ).
خانوادههای کثرت گرا: این خانواده ها در بعد گفت و شنود بالا و در بعد همنوایی پایین هستند. در این نوع خانواده، پرورش مهارت ارتباطی و باور های مستقل در فرزندان در اولویت است. موضوعات، سرگشاده مطرح میشوند و همه اعضا در آن شرکت دارند. پدر و مادر ضرورتی برای کنترل فرزندان یا تصمیم گیری برای آنها نمی بینند. آن ها به فرزندان اجازه می دهند به طور برابر در تصمیم گیریها شرکت کنند. آنها در تصمیم گیری، بیشتر تحت تأثیر عقاید منطقی قرار می گیرند و ضمن احترام به دیدگاه والدین، خودمختار هستند ( فیتزپاتریک، ۲۰۰۴؛ کوئرنر و فیتزپاتریک، ۱۹۹۷، ۲۰۰۲a، ۲۰۰۲b ).
خانوادههای حفظ کننده: در این خانواده ها همنوایی بالا است اما گفت و شنود کم است و بر پیروی از مرجع قدرت که پدر یا مادر است تأکید می شود. به تفکر و ارتباطات باز اهمیتی داده نمی شود. پدر و مادر معتقدند باید برای تمام اعضای خانواده تصمیم بگیرند و دلیلی برای توضیح تصمیماتشان نمیبینند. اعضای این خانواده همنوایی خشک یا غیر قابل انعطافی دارند و هیج نظری آن ها را وادار به بحث کردن نمی کند. فرزندان در این خانواده ها ارزش کمی برای گفتگو قائلند و به تصمیم گیریهای خودشان بی اعتمادو بدبین هستند (چنی، مک لئود و اتکین[۳۸]، ۱۹۷۱، به نقل از کواستن[۳۹] و اندرسون[۴۰]، ۲۰۰۴).
خانوادههای به حال خود واگذاشته یا بی قید: این خانواده ها در هر دو بعد همنوایی و گفت و شنود، پایین هستند. میزان تعامل اعضای خانواده بسیار کم است و موضوعات کمی هستند که درباره آنها گفت و گو می شود. پدر و مادر معتقدند که همه اعضا باید قادر به تصمیم گیری باشند اما بر خلاف خانواده های کثرت گرا، به تصمیم فرزندان و گفتگو اهمیتی نمیدهند. آن ها ارزش کمی برای گفتگوهای خانوادگی قائلند و خودشان همه تصمیمات را می گیرند و فرزندان بیشتر تحت تأثیر گروه هم سن و سالان خود به تصمیم گیری می پردازند. این خانواده ها مانند خانواده های حفظ کننده، تعارض را تهدید کننده میدانند زیرا می تواند همین مقدار کم انسجام موجود را نیز، از بین ببرد ( فیتزپاتریک، ۲۰۰۴؛ کوئرنر و فیتزپاتریک، ۱۹۹۷، ۲۰۰۲a ).
+
همنوایی
_
توافق کننده
کثرت گرا
حفظ کننده
به حال خود واگذاشته
+
_
گفت و شنود
شکل ۲-۱- شکل ابعاد الگوهای ارتباطی خانواده
۲-۱-۲- نیاز های روانشناختی بنیادی
بامیستر و لری، (۱۹۹۵)؛ بالبی، (۱۹۵۸)؛ هارلو، (۱۹۵۸)؛ ریان، (۱۹۹۳)؛ (به نقل از زرندی، ۱۳۸۵)، نیازها به را عنوان غذای درونی و روانشناختی شناخته اند که برای رشد و دوام روانشناختی و بهزیستی و انسجام ضروری هستند. دسی و ریان ( ۲۰۰۲)، نظریه خودتعیین گری را به طور مختصر این گونه تعریف میکنند: آدمی سه نیاز اصلی روانشناختی دارد و در صورتی که این نیازها به شکلی مناسب برآورده شوند، فرد احساس مطلوبی خواهد داشت. این سه نیاز عبارتند از: الف) نیاز به احساس کفایت و شایستگی، ب) نیاز به پیوندجویی یا ارتباط با دیگران و ج) نیاز به خودمختاری.
خود مختاری احساس اختیار و اراده داشتن در انجام کارها است؛ نوعی تمایل ذاتی برای تجربه رفتاری که خود شخص آن را ترتیب داده است (شلدون و همکاران، ۱۹۹۶). دسی و ریان (۱۹۸۵، به نقل از البرزی و البرزی، ۱۳۸۵)، با تکیه بر مفهوم مسند مهارگذاری ادراک شده[۴۱] هایدر، که بین علیّت فردی (رفتارهای مبتنی بر انگیزش درونی) و علیّت غیر فردی ( کنشهای مبتنی بر عوامل محیطی) تمایز قایل می شود، معتقدند احساس خودمختاری از ضروریات سلامت روان فرد میباشد. شایستگی به عنوان احساس اثر بخشی و مؤثر بودن روی محیط است ( دسی و ریان، ۲۰۰۰). ارتباط با دیگران، دوست داشتن و حمایت کردن دیگران و هم چنین دوست داشته شدن و حمایت شدن از سوی دیگران است (بامیستر و لیری، ۱۹۹۵؛ بالبی، ۱۹۵۸؛ هارلو، ۱۹۵۸؛ ریان، ۱۹۹۳؛ به نقل از دسی و ریان، ۲۰۰۰).
در جایی دیگر دسی و ریان (۲۰۰۲) اظهار میکنند که نظریه خودمختاری، یک نظریه عمومی انگیزش آدمی است که، به میزانی که رفتار، خود تأیید شده یا خود تعیین شده است، می پردازد. اندیشه اصلی خودمختاری این است که نوع یا کیفیّت انگیزش، نسبت به مقدار کلی انگیزش، اهمیت بیشتری در پیشبینی پیامدهای مهمی مثل سلامت روانی، عملکرد اثر بخش و یادگیری عمیق دارد ( تیلور[۴۲] و انتومانیس[۴۳]، ۲۰۰۷). بر اساس نظریه خودمختاری، زمانی که افراد بر اساس دلایل درونی (سبک تنظیم درونی و همانند سازی) کاری را انجام میدهند، رضایت از زندگی و سازگاری بیشتری دارند ( شلدون، ریان و رایز، ۱۹۹۶؛ شلدون و کسر[۴۴] ، ۱۹۹۵).
در نظریه خود تعیین گری چنین فرض شده است که حفظ تمایل انگیزش درونی، در گرو ارضای سه نیاز اولیه شایستگی، خودمختاری و روابط است( گرولنیک[۴۵]، دسی و ریان، ۱۹۹۷). محیطی که با حمایت خود، زمینه ارضای این نیازها را فراهم کند، باعث لذّت بردن از اعمال و در نتیجه تنظیم خود مختار رفتار میگردد (گانیه، ۲۰۰۳). شلدون و الیوت[۴۶] و کسر (۲۰۰۱)، معتقدند که ارضای نیاز ها شرایط لازم را برای رشد روان شناختی، انسجام یافتگی و بهزیستی شخص فراهم میکنند و زیر بنای گسترهی وسیعی از رفتارهای ما را تبیین میکنند. هم چنین مداخلات روان شناختی میتوانند بر مبنای مفهوم نیازها طرحریزی شوند.
نظریه خود تعیین گری بر این عقیده است که دسته مهمی از فرآیندها و تعاملات ناشی از محیط خانواده، به باورها و ادراکات کودکان که متأثر از باورها و رفتارهای والدین با آن هاست، بر میگردد (گرولنیک، دسی و ریان، ۱۹۹۷ و شانک[۴۷] و پاجیرز[۴۸]، ۱۹۹۶). گرونلینک، ریان و دسی، )۱۹۹۱( اعتقاد دارند، حمایت والدین از خودمختاری و استقلال کودکان در گفتوگوها و اقدامات مشترک آن ها، به خودمختاری در کودکان می انجامد و برای آن ها، پیامدهای مثبتی در پی دارد. پذیرش والدین، دادن فرصت انتخاب، تنوع تکالیف، داشتن تجارب، درگیری والدین و حمایت آن ها از خودمختاری کودکان نقش بسزایی در خودکارآمدی کودکان دارد (شانک و پاجرز، ۱۹۹۶). حمایت والدین، ابزار مهمی برای رشد احساس کفایت و شایستگی شخصی است ( گینزبرگ و برنشتاین[۴۹]؛ به نقل از استرایت[۵۰]، نیتزل[۵۱]، سیرز[۵۲] و هوک[۵۳]، ۲۰۰۱ ).
۲-۱-۳- احساس تنهایی
فرم در حال بارگذاری ...