پایان نامه -تحقیق-مقاله – ۲-۲۵- مدل شناختی رفتاری راچمن – پایان نامه های کارشناسی ارشد
سالکووکیس عناصر اصلی مدل درمانی خود را به ترتیب زیر بر می شمرد:
۱-فعالیت مشترک درمانگر و بیمار برای ساختن یک مدل شناختی-رفتاری جامع به منظور ایجاد و تداوم مسائل وسواسی بیمار. این فرایند شامل مشخص کردن باورهای تحریف شده اصلی و ارائه توضیحی دیگر برای تجارب وسواسی است که به بیماران امکان میدهد تا درستی این توضیح جایگزین را بیازمایند.
۲-خود پایی و مشخص کردن دقیق افکار وسواسی و ارزیابی بیماران از این افکار، همراه با راهبردهایی که برای اصلاح باورهای آنان در ارتباط با مسئولیت طراحی میشوند.
۳-بحث درباره فنون و آزمون های رفتاری که برای به چالش کشیدن ارزیابی های منفی و فرض های اولیه مربوط به آن به کار خواهد رفت. هدف این کار اصلاح باورهای منفی بیمار درباره میزان مسئولیت شخصی اوست(برای مثال، واداشتن بیمار به این که تمام عوامل سهیم در ایجاد نتیجه ای ترس آور را توصیف و سپس در نمودار دایره ای سهم هر کدام را مشخص میکند).
۴-آزمون های رفتاری برای سنجش مستقیم ارزیابی ها، فرض ها و فرآیندهایی که در مسائل وسواسی بیمار مؤثر واقع شده اند.
۵-کمک به بیماران برای اصلاح فرض های عمومی که باعث سوء تعبیر آنان از فعالیت های ذهنی شان می شود(مانند کوتاه در جلوگیری از آسیب، مانند آن است که خودم آن را ایجاد کرده باشم)(کلارک، ۲۰۰۰؛ سالکووکیس و وال، ۲۰۰۴؛ توکلی، ۱۳۸۶).
۲-۲۵- مدل شناختی رفتاری راچمن
راچمن(۱۹۸۸) بر مبنای نظریه جدید خود درباره وسواس ها، برای CBT در وسواس، مدلی دو مرحله ای ارائه داد. در مرحله اول، در زمینه نقش ارزیابی های نادرست، خنثی سازی، روی گردانی، کنترل فکر، در آمیختگی افکار، مسئولیت کاذب و افسردگی آموزش می بیند تا متوجه سوء تعبیر فاجعه آمیز خود بر فراوانی و تداوم افکار وسواسی شوند. در مرحله درمان، بیماران در جلسات به صورت مکرر در معرض وسواس های آشفته کننده قرار می گیرند تا ارزیابی های نادرست آنان فراخوانده و بیهودگی سرکوب ارادی افکار نشان داده شود. وقتی بیمار در اثر تمرین های منظم داخل جلسه، اثرات زیان بار برآورد بیش از حد اهمیت افکار مزاحم و بیهودگی مهار کردن ارادی افکار خود را بشناسد، درمانگر تمرین های رویارویی و جلوگیری از پاسخ را در بیرون از جلسه نیز آغاز میکند(کلارک، ۲۰۰۰؛ کلارک، ۲۰۰۴).
۲-۲۶- درمان فراشناختی
درمان فراشناختی برای بیماران مبتلا به OCD بر خلاف رویکردهای شناختی بدون توجه به محتوای وسواس ها، تنها بر باورهای فراشناختی تمرکز کرده، برای اصلاح سایر حوزه های باورها، مانند مسئولیت پذیری بیش از حد، عدم تحمل بلاتکلیفی، و کمال گرایی تلاشی نمی کند، زیرا این باورها به عنوان پیامدها و فرآورده های باورهای فراشناختی نابهنجار در نظر گرفته میشوند(جی ویلیام، ولز و کارترایت-هاتون ۲۰۰۴، میرز[۵۱] و ولز، ۲۰۰۵). دومین تفاوت، تأکید رویکرد فراشناختی بر نشانه ها و معیارهای ناکارآمد درونی است تا کمکی برای توقف آداب وسواسی باشد. نقش معیارهای درونی ناکارآمد در تداوم OCD در پژوهش های گوناگون تأیید شده است(کولز[۵۲]، فروست[۵۳]، هیمبرگ[۵۴] و ریومی[۵۵] ۲۰۰۳؛ کولز و همکاران، ۲۰۰۵).
هدف کلی درمان این است که بیماران به شیوه ی پردازش فراشناختی معطوف شوند و به پذیرش بی طرفانه ی از افکار مزاحم بدون ارتباط با پردازش بیشتر یا عمل دست یابند. همچنین هدف درمان را از توقف افکار مزاحم به یادگیری این نکته معطوف میسازد که نیازی نیست بر پایه ی افکار وسواسی یا دیگر انواع افکار مزاحم عمل نمود. یعنی به بیماران آگاهی داده می شود که این افکار مزاحم و نامقبول کم و بیش به ذهن همه افراد میآید و یک مسئله طبیعی است و فقط خاص ذهن آن ها نیست و نباید به خاطر این افکار خود را سرزنش و احساس گناه کنید و نیازی به کنترل آن ها نیز نیست. به طور خلاصه درمان فراشناختی بر روی موارد زیر تمرکز میکند:
– به بیماران وسواسی آموزش داده می شود که همانند افراد سالم که افکار، تصاویر و تکانه های ذهنی نامقبول را طبیعی و خاص همه ذهن ها می دانند، تعبیر کنند و این افکار، تصاویر و تکانه های ذهنی نامقبول را فقط خاص ذهن خود ندانند.
– به بیمار وسواسی آموزش داده می شود که به افکار، تصاویر و تکانه های ذهنی نامقبول خود عینیت و واقعیت نبخشند و به خاطر آن ها خود را سرزنش و احساس گناه نکنند.
– به بیماران وسواسی آموزش داده می شود که این افکار، تصاویر و تکانه های ذهنی نامقبول، غیر عمدی هستند و معمولا به ذهن اکثر افراد میآیند، بنابرین نیازی به این نیست که خود را مسئول آن بدانند.
– به بیماران وسواسی آموزش داده می شود که این افکار، تصاویر و تکانه های ذهنی نامقبول را غیر طبیعی ندانند و در مورد آن ها خود را نگران و مضطرب نکنند.
– به بیماران وسواسی آموزش داده می شود که این افکار، تصاویر و تکانه های نامقبول نیازی به کنترل نظارت ندارند و راه خلاصی از این وسواس ها، این میباشد که سعی نکنند آن ها را کنترل و حذف کنند.
– به بیماران وسواسی آگاهی داده می شود که سعی نکنند با روش های شناختی و عملی جلوی وسواس ها را بگیرند، و همچنین از راهبردهای شناختی مانند سرکوبی، حواس پرتی، جایگزینی فکر متضاد و… استفاده نکنند، چرا که معمولا این راهبردها نتیجه عکس میدهند و حتی باعث افزایش وسواس ها میشوند(ربیعی و خرم دل، ۱۳۹۳).
درمان های دیگر. از دیگر درمان هایی که برای درمان اختلال وسواس فکری- عملی به کار برده می شود عبارتند از حساسیت زدایی(desensitization)، توقف فکر، غرقه سازی(flooding)، انفجار درمانی(درمان با غرقه سازی تجسمی) و شرطی سازی بیزارگرانه،درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، خانواده درمانی، و در شرایط مقاوم به درمان، از درمان با تشنج الکتریکی(ECT)، و روان- جراحی یاری جست(کاپلان و سادوک، ۲۰۰۷).
خیلی از افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری- عملی عقاید کژکار دارند. این عقاید میتوانند احساس کاذب مسئولیت و گرایش به زیاد برآورد کردن تهدید، کمال گرایی و عدم تحمل تردید و اهمیت بیش از حد افکار(مثل اعتقاد به اینکه داشتن افکار ممنوع به اندازه عمل کردن مطابق با آن، بد است) و نیاز به کنترل کردن افکار را در بر داشته باشند.
در زیر تعدادی از باورها و علائم خاص اختلال وسواس که کار گروه وسواس به معرفی آن ها پرداختهاند، ارائه می شود:
۱- احساس مسئولیت بیش از حد
فرم در حال بارگذاری ...