پایان نامه -تحقیق-مقاله – هوش دو عاملی کتل[۵۷] – پایان نامه های کارشناسی ارشد
افراد در حالات مختلف ازیک عامل عمومی هوش برخوردارند.به نظر اسپیرمن عامل g تعیین کننده اصلی عملکرد در ازمون های هوش به شمار می رود و معرف یک توانایی کلی است که زیر بنای همه رفتارهای هوشمندانه به حساب می اید علاوه بر عوامل اختصاصی که هر یک (s ) نامیده میشوند .مختص هر یک از توانایی هایی ازمون ها هستند در این نظریه نتایج ازمون هوش هر کس بازتاب میزان و علاوه بر ان مقادیر s های گوناگون است .نکته اینجا است که عملکرد شخص در ریاضیات تابعی است از هوش کلی و استعداد ریاضی اوست. لئون ترستون[۵۵] روانشناس امریکایی در خصوص نظریه ارائه شده توسط اسپیرمن انتقاد کرده و استدلال نمود که تفاوت های ذهنی ابداً ناشی از عامل نیستند بلکه ناشی از چندین عامل مستقلاند.او بعدها به ارائه نظریه ای پرداخت که در ان هوش شامل هفت عامل اصلی بود (کورمن [۵۶]،ترجمه شکر کن ،۱۳۸۰ )وی عنوان کرد که عاملی بنام هوش عمومی یا کلی وجود ندارد .بلکه هوش هر فرد از هفت توانایی ذهنی مجزا تشکیل شده است .این توانایی ها عبارتند از :حافظه تداعی ،تجسم فضایی ،قدرت استدلال ،سرعت ادراک ،روانی کلامی ،درک کلامی و استدلال عددیترستون این گونه استدلال می کرد که توانایی پاسخگویی به ازمونها ی متفاوت نظیر ازمون حفظ لغات یا ازمون حساب ،نشان دهنده وجود توانایی ذهنی مربوط به هر یک از ازمونهاست(اسماعیلی و همکاران ،۱۳۸۴ ).
هوش دو عاملی کتل[۵۷]
یکیدیگر از صاحبنظران و پژوهشگران حوزه هوش ، ریموند کتل میباشد که دو نوع هوش را معرفی نمود که عبارتند از : هوش سیال و هوش متبلور، این دو هوش از هم مجزا هستند اما بین آن ها همبستگی وجود دارد هر دو هوش توانایی درک روابط را شامل میشوند با این حال هوش سیال بیشتر جنبه زیست شناختی و ژنتیکی داشته و لذا بیشتر غیر کلامی بوده و وابستگی به فرهنگ ندارد .در ضمن این هوش در طول زمانهای کوتاه چندان تغییری نمی کند ولی در سنین پیری کاهش مییابد.این هوش همچنین در تکالیفی که مستلزم انطباق با موقعیتهای جدید است نقش اساسی دارد .در مقایسه با هوش سیال ،تواناییهای هوش متبلور شدیداًً تحت تاثیر فرهنگ، تجربه شخص و اموزشی هستند که بر یک زمینه محیطی یا فرهنگی خاص عمل میکند. (همان منبع)
نظریه هوش چند گانه
گاردنر[۵۸] (به نقل اتکینسون ،ترجمه: براهنی ،۱۳۸۵ ) نظریه هوش چند گانه را برای مقابله مستقیم یا به قول خودش دیدگاه کلاسیک هوش تدارک دید .گاردنر به این نتیجه رسید که نه یک توانایی ذهنی زیربنایی یا عامل عمومی g هوش ،بلکه چند هوش وجود دارد که به صورت ترکیبی عمل میکند. او هر هوش را به عنوان توان حل مسئله یا گره گشایی موقعیتی برخاسته از فرهنگ یا جامعه معین تعریف میکند .و یادآور می شود که هوش توانایی بالقوه ای است که حضورش، به گونه ای فکری تناسب با موقعیت خاص در شخص میزان میدهد . همچنین گاردنر مطرح می کند که یک نوع واحد و یکپارچه هوش نیست که موفقیت در زندگی را تضمین میکند بلکه طیف گسترده ای از هوش وجود دارد که هفت نوع اصلی دارد :هوش کلامی زبانی -هوش منطقی ریاضی -هوش موسیقیایی -هوش معنایی -هوش بدنی جنبشی(تنی حرکتی ) – هوش درون فردی – هوش میان فردی (پینز،۲۰۰۶ )گاردنر این هفت نوع هوش را در سال ۱۹۸۳ مطرح کرد و یک دهه بعد در سال ۱۹۹۵ به بسط و گسترش نظریه و پاسخ دهی به انتقادات پرداخت و هوش هشتمی را نیز به مجموعه قبلی افزود او بر اساس تحقیقات بعدی از احتمال حضور هوش جدیدی در هوشهای چند گانه خبر داد.که هوش هشتم و نهم گاردنر( پینز[۵۹] ،۲۰۰۶) تعاریف ذیل را برای انواع هوش ارائه نمود :هوش بیداری / فضایی: توانایی درک پدیدههای بصری ،هوش منطقی / ریاضی :توانایی استفاده از استدلال، منطق و اعداد ،هوش کلامی / زبانی :توانایی استفاده از کلمات و زبان ، هوش بدنی / جنبشی :توانایی کنترل ماهرانه حرکات بدن و استفاده از اشیا، هوش موسیقی / ریتمیک: توانایی تولید و درک موسیقی،هوش بین فردی :توانایی ارتباط برقرار کردن و فهم دیگران ،این یادگیرنده ها سعی میکنند چیزها را از نقطه نظر آدمهای دیگر ببینند تا بفهمند آن ها چگونه می اندیشند و احساس میکنند.آن ها معمولاً توانایی خارق العاده ای در درک و احساسات مقاصد و انگیزه ها دارند .سعی میکنند که در گروه ارامش برقرار کنند و همکاری را تشویق کنند ایشان هم از مهارتهای کلامی و هم غیر کلامی استفاده میکنند .هوش درون فردی :توانایی درک خود اگاه بودن از حالت درونی خود این یادگیرنده ها سعی میکنند احساسات درونی، رویاها ،روابط با دیگران و نقاط ضعف و قدرت خود را درک کنند.همچنین تعریف هوش هشتم و نهم را به شرح ذیل ارائه نمود:هوش طبیعت گرا: بازی در طبیعت با گل و گیاه و حیوانات ،پرورش گل و حیوانات و دسته بندی آن ها ، توانایی تشخیص و تمایز بین مصنوعات فرهنگی از قبیل اتومبیل، کفش و پارچه و….است. هوش وجود گرایانه: پرسش و سوال از وجود خدا، استدلال، سوال در مورد هستی، درک هستی و هدف هاست (سرسرابی،۱۳۸۶).
نظریه سه وجهی هوش
نظریه سه وجهی رابرت استنبرگ[۶۰] در ۱۹۹۴ مطرح کرد .نظریه او دارای سه بخش یا سه خرده نظریه شامل: مؤلفه- یی (مربوط به فرایند های فکری است و توانایی پردازش اطلاعات را شامل می شود و به کسب دانش و عملکرد تحصیلی افراد کمک میکند )تجربی (مربوط به اثرات تجربه بر هوش بوده و توانایی به کار بستن تجربیات به شیوه منطقی و عاقلانه برای حل مشکلات است و تا حدودی خلاقیت فرد را نشان میدهد )و موقعیتی یا بافتی (مربوط به اثرات محیط و فرهنگ شخص بوده و توانایی رفتار و عملکرد در موقعیت های اجتماعی را نشان میدهد )است.از میان این سه، خرده نظریه مؤلفه یی رشد بسیار چشمگیری داشته است. (اتکینسون، ترجمه براهنی ،۱۳۸۵).
مفهوم هیجان
در فرهنگ لغات انگلیسی اکسفورد، معنای لغوی هیجان چنین ذکر شده است هر تحریک یا اغتشاش در ذهن، احساسات و عاطفه ،هر حالت ذهنی قدرتمند یا تهییج شده (گلمن ،ترجمه پارسا ،۱۳۸۶) لویس[۶۱] (به نقل از لطفی کاشانی، ۱۳۸۵) هیجان را نخستین علت ایجاد کننده شناخت، تعمیم و عمل میداند.موضوعی که میتواند در حل و پدید ایی مشکلات و تجارب بین فردی و درون فردی ، نقشی بی بدیل داشته باشد.هیجانها حالت عاطفی هشیاری یا خود اگاهی است که در ان مفاهیمی همچون شادی، غم وترس، نفرت یا عشق نهفته است.هیجانها از حالتهای شناختی و ارادی متمایز است بعبارتی هیجان مربوط به احساسات به ویژه جنبههای خوشایند و نا گوار فرایند ذهنی است .هیجانها گاهی ما را مجبور به انجام رفتار یا گفتن مطلبی میکنند که دور از شان وعادت ماست و معمولاً با ندامت و پشیمانی همراه است .ارزشمندترین دارایی یک فرد هیجان است و همه لذتها شادیها از طریق هیجانها تجربه میشوند .بدون وجود هیجانهای سازنده زندگی بی روح و سرد و پوچ می شود .واژه هیجان طیف وسیعی از رفتارهای قابل مشاهده، تظاهر احساسات و تغییر در حالت بدن را شامل می شود (آقایار و شریفی، ۱۳۸۶).
هوش عمومی و هوش هیجانی
هوشبهر و هوش هیجانی قابلیت های متضاد نیستند بلکه بیشتر می توان چنین گفت که متمایزند. همه ما از ترکیبی از هوش و عواطف برخورداریم، افراد دارای هوشبهر بالا و هوش هیجانی پائین (یا هوشبهر پائین و هوش هیجانی بالا) علی رغم وجود نمونه هایی نوعی، نسبتاً نادرند. در واقع میان هوشبهر و برخی جوانب هوش هیجانی همبستگی مختصری وجود دارد. هر چند این ارتباط آن قدر هست که روشن کند این دو قلمرو اساساً مستقل اند (گلمن ۱۹۹۵، ترجمه: پارسا، ۱۳۸۰).
فرم در حال بارگذاری ...