پایان نامه -تحقیق-مقاله – قسمت 15 – پایان نامه های کارشناسی ارشد
یادگیری به مثابه انجام دادن- عمل[۱۳۳]
یادگیری به منزله شدن- هویت[۱۳۴]
یادگیری به مثابه تجربه- معنا[۱۳۵](ص،۵).
اجتماع:راه گفتگو درباره موقعیت های اجتماعی است که در آن اعمال ما ارزش پیگیری داشته و در صورت مشارکت در عمل ،واجد صلاحیت شناخته خواهیم شد.
عمل:راه گفتگو درباره منابع تاریخی مشترک،چارچوب ها و دیدگاه هایی است که میتواند تعامل متقابل در اجتماع کاری را حفظ کند.
معنا:راه گفتگو درباره توانایی(متغیر)ما در تجربه زندگی وجهان به گونه ای معنادار است.
هویت:راه گفتگو درباره این است که چگونه یادگیری موجب تغییر در چه کسی بودن ما می شود و تاریخچه های شخصی از “شدن” را در زمینه اجتماعات کاری ما به وجود می آورد.
نظریه یادگیری اجتماعی ونگر در نقطه تلاقی دو محور اصلی سنت ها واقع شده است. در محور عمودی نظریه های ساخت اجتماعی و تجربه موقعیتی و در محور افقی نظریه های عمل و هویت قرار دارد(ص،۱۲). قرار گرفتن نظریه اجتماعی یادگیری در نقطه تلاقی این نظریه ها دربردارنده این معنای ضمنی است که یادگیری بواسطه مشارکت ما در اعمال و تعاملات صورت میگیرد که در فرهنگ و تاریخ نهادینه شده اند.یادگیری همچنین موتور تکامل اعمال و موتور رشد و تحول هویت هاست(ص،۱۳).
از نظر ونگر،هویت یک شخص تنها شیوه اظهارنظر یا تفکر او درباره خودش یا شیوه اظهارنظر و تفکر دیگران درباره او نیست بلکه هویت یک شخص روز به روز زیست می شود[۱۳۶].
برای بسیاری از ما مفهوم یادگیری بیدرنگ تصاویر کلاس درس،جلسات آموزشی،معلمان،کتاب های درسی،تکالیف و تمرین ها را در ذهن تداعی میکند،اما از نظر ونگر(۱۹۹۸)یادگیری جزء لازم زندگی روزانه ماست.ونگر چنین بحث میکند که همه ما به چندین اجتماع کاری در هر مکان یا در هر زمانی تعلق داریم.برای مثال اعضای خانواده کار،روال های روزمره،عادات و رسوم و فعالیت هایشان را با همدیگر انجام میدهند.آن ها این امور را با وجود مشکلات همچنان ادامه میدهند.کارگران زندگی خود را با همکاران نزدیک و مشتری هایشان هماهنگ میکنند تا کارشان انجام شود.در زمینه تعلیم و تربیت،معلمان کار خود را بواسطه اجتماعات تربیت معلم از قبیل اجتماعات کارآموزی،اجتماعات مدرسه،اجتماعات سازمان های حرفه ای و همچنین اجتماعات بیرون از کلاس درس انجام میدهند.
کیفیت تعامل را می توان بسته به میزان افراد مشارکت کننده برای شکل دادن یک اجتماع شناخت(دیویی،۱۹۳۸).اینکه یک معلم چگونه شغلش را تجربه میکند،چگونه موفقیت خویش را تفسیر میکند،چگونه آنچه را تدریس میکند،درک میکند،آنچه میداند،آنچه نمی داند و آنچه در صدد دانستن آن برنمی آید- همه این ها نه انتخاب های ساده فردی هستند و نه نتیجه تعلق به طبقه اجتماعی “معلمان”،بلکه در جریان انجام کار و تعامل با دیگران مورد بحث قرار می گیرند.ونگر (۱۹۹۸)درباره “هویت در عمل” به تفصیل به تشریح دقیق این نکته می پردازد که مشارکت منبعی از هویت است.هویت بواسطه روابط مشارکتی شکل میگیرد.انجام “عمل”مستلزم شکل گیری اجتماعی است که اعضای آن میتوانند با یکدیگر تعامل داشته و همدیگر را به عنوان “مشارکت کننده”بپذیرند.
نظریه ونگر چارچوب مبنایی برای این پژوهش است.زیرا فراهم آورنده زبانی است که شکل گیری هویت و تحول را به عنوان ابعاد حیاتی یادگیری معلم نشان میدهد.
از نظر ونگر ،شکل گیری هویت در اثر شرکت در اجتماعات کاری متفاوت صورت میگیرد. یادگیری واحد اصلی تجزیه و تحلیل”اجتماعات کاری”[۱۳۷]است که مردم در زمینههای مختلف شکل میدهند.
هر یک از اجتماعات کاری دانش ،مهارتها،ابزار و گفتمان های مشخص و متمایز خود را دارند و بسته به این ویژگی های خاص فرصتهای متفاوتی را برای یادگیری و شکل گیری هویت حرفه ای فراهم میکنند.درتربیت معلم و در فرایند تغییروضعیت از دانشجو معلمی به حرفه ای شدن،دانشجویان باید از یک اجتماع کاری به اجتماع دیگری وارد شوند؛یعنی از دانشگاه یا مؤسسه آموزشی به محل کار.این تغییر وضعیت به دلیل تفاوتهای اجتماعی-فرهنگی بین دو اجتماع کاری ( به فاصله بین این دو اجتماع “نقطه مرزی” یا “لب مرز” میگویند)،معمولا به دشواری صورت میگیرد(اکرمن و باکر[۱۳۸]،۲۰۱۱).شرکت در یک اجتماع کاری خاص و عبور از مرز بین این دو اجتماع کاری فرصتهایی را برای یادگیری و شکل گیری هویت فراهم میکند(ونگر،۱۹۹۸).
من نیز در این رساله به منظور تبیین مرحله گذار از دانشجوی دبیری بودن(اجتماع کاری دردانشگاه) به مرحله معلم شدن(اجتماع کاری در مدرسه) از مفهوم اجتماعات کاری که مفروضه اصلی نظریه ونگر(۱۹۹۸)است،استفاده می کنم.
۲-۸-۸ . نظریه باختین[۱۳۹]
از نظر اوون[۱۴۰](۲۰۱۱) نظریه های انتزاعی مدرنیسم و پست مدرنیسم برای فهم انسان به مثابه “فرایند شدن” بی ثمرند.مدرنیته بواسطه گرایشهای تمامیت خواهانه(کل گرایانه اش) و پست مدرنیسم بواسطه گرایش به تجزیه ،هر نوع جستجوی معنا را پیچیده یا بی ثمر ساخته است.او معتقد است:
«هم مدرنیسم و هم پست مدرنیسم بواسطه کاهش روایت به سرگرمی صرف ،به صحتِ روایت درشکل گیری هویت صدمه زده اند.با اتخاذ رویکردی باختینی به دنبال بی اعتبار ساختن یا تخریب این دو نبوده ام،اما پیشنهاد می کنم که می توان با به رسمیت شناختن گفتگوی ذاتی درجهان به مثابه بخشی از فرایند گسترده تر تعاملی،بین الاذهانی و خلاقِ فرایندِ شدن مخربترین ابعاد هر کدام از آن ها را خنثی نمود.به جای قبول اینکه تنها یک حقیقت مطلق وجود دارد یا پذیرش اینکه هیچ حقیقتی وجود ندارد،گفتگوی باختینی اجازه میدهد حقیقت درظل افق همیشه تابنده فهم و درک ،موقتی (مشروط) و قابل تغییر باشد»(اوون،۲۰۱۱،ص،۱۵۳).
در این رساله از مفاهیم رابطه “خود با دیگری”،”دگر زبان[۱۴۱]” ،”ایدئولوژیک شدن [۱۴۲]“، “تالیف خود[۱۴۳]” و”چندصدایی[۱۴۴]“میخائیل باختین(۱۹۸۱) در فهم چگونگی شکل گیری هویت حرفه ای معلمان استفاده کرده ام. بیجارد و همکاران (۲۰۰۴) پس از انجام مطالعه جامع درباره هویت حرفه ای معلمان پیشنهاد میکنند که در پژوهشهای بعدی نظریه باختین میتواند پایه نظری خوبی برای پژوهش در باب هویت حرفه ای معلمان باشد. در ذیل پس از توضیح این مفاهیم ،به دلالتهای آن در شکل گیری هویت حرفه ای معلم خواهم پرداخت.
از نظر باختین انسانها را تنها در رابطه با دیگران می توان شناخت. برای باختین هر خودی بیگانه است و به تنهایی قادر نیست به درک و شناختی برسد. ازاینرو آگاهی و معرفت انسان از خودش تنها از طریق ارتباط و پیوند با دیگران ممکن است. پس او برخلاف دکارت که گفت: من میاندیشم، پس هستم، باختین میگوید: تو هستی، من هم هستم. به عبارتی: تو حرف مرا میفهمی، پس ما هستیم.
وی درکتاب به سوی فلسفه کنش [۱۴۵](۱۹۹۳)ضمن معرفی الگوی ساختار ادبی روح انسان ، به سه جزء تشکیلدهنده آن اشاره میکند:
۱) من- برای- خود
۲) من- برای- دیگری
۳) دیگری- برای- من
فرم در حال بارگذاری ...