1401/09/26

مقاله-پروژه و پایان نامه | رویکرد مرحله ای و مؤلفه ای – 5

بنیان تفکر خلاق از دیدگاه گشتالت مبتنی بر کل گرایی قرار دارد که پدیده ها را بر پایه ی ویژگی های کلی آنان تبیین می‌کند. نظریه های اساسی این مکتب پیرامون خلاقیت این است که تفکر پیرامون حل مسئله باید شکل کلی داشته باشد، یعنی موقعیت به عنوان یک کل در نظر گرفته شود(خورشیدی و همکاران،۱۳۸۴).

روانشناسان گشتالت گرا، حل مسئله از طریق آزمایش و خطا را از حل مسئله با بینش متمایز ساختند. در آزمایش و خطا از آنچه می‌دانیم به ترتیب استفاده کرده و آنقدر دچار خطا می‌شویم تا بالاخره راه حل مسئله کشف شود. در حالی که در بینش می توان یک راه حل ناگهانی برای حل مسئله جدید، بدون آزمایش و خطا یافت. این راه حل مستقل از دانش و تجربه افراد در رابطه با مسئله است( وایزبرگ،۲۰۰۶).

رویکرد روانکاوی

از دیدگاه روانکاوی خلاقیت در نتیجه تعارضی است که در ذهن ناخوداگاه یا نهاد ایجاد شده است. در این حالت ذهن ناخودآگاه تلاش می‌کند تا راه حلی برای این تعارض پیدا کند. اگر راه حل با بخش آگاه یا “خود” هماهنگی داشته باشد، معمولاً راه حل خلاقیت آمیز خواهد بود. اما اگر با بخش آگاه در تضاد باشد احتمالاً منجر به نابهنجاری روانی می‌گردد. فروید بنیان گذار نظریه روانکاوی معتقد است که خلاقیت از تعارضات موجود در ناخودآگاه بر می خیزد و همان طور که شخص در رفع نیازهای فیزیولوژیک می کوشد به واسطه خلاقیت نیز تلاش می‌کند این تعارضات را رفع سازد. در این دیدگاه خلاقیت نوعی مکانیسم رفع تنش فرض شده است(نلر،۱۹۶۵؛ ترجمه مسدد،۱۳۸۰).

فروید معتقد است خلاقیت مخصوصاً خلاقیت هنری جایگزین بازی کودکی است. به عبارتی نیازهای سرکوب شده کودکی به صورت کار و هنر تجلی می‌یابد. فعالیت های هنری و عملی عبارت است از تمایلات ارضا نشده است که به شکل اهداف عالی تر در آمده اند. ‌بنابرین‏ فرد برای ارضای سائق های خاصی دست به خلاقیت می زند تا تعادلی را که آن سائق ها بر هم زده اند را دوباره برگرداند(براون،۲۰۰۷).

رویکرد انسان گرایان

انسان گرایان توجه خاصی به خلاقیت نشان داده‌اند. پیروان این دیدگاه با مطرح کردن خودشکوفایی او را موجودی می دانند که دارای استعدادهای بالقوه ای است که با شکوفا کردن آن ها می‌تواند خود را به کمال برساند .انسان گرایان تأکید خاصی بر ارتباط خلاقیت با سلامت روان، خوشکوفایی و کمال انسان دارند. در مکتب انسان گرایی مازلو از دو نوع خلاقیت یاد می‌کند: خلاقیت اولیه و خلاقیت ثانویه. خلاقیت اولیه از ناخودآگاه سرچشمه می‌گیرد و در همه انسان ها در زمان کودکی مشترک است اما اغلب پس از پشت ‌سر گذاشتن کودکی آن را از دست می‌دهند. افراد به واسطه این ناخودآگاه قادرند خیالبافی کنند، لذت ببرند و رفتارهای خلاقیت آمیز از خود بروز دهند. این خلاقیت اولیه با خلاقیت ثانویه که مبتنی بر عقل و منطق صحیح است، تفاوت اساسی دارد، اما با یکدیگر وابسته و مربوطند. فرد سالم و خلاق کسی است که موفق به پیوند این دو فرایند هشیار و ناهشیار شود(روسکوس و اولدسن[۴۴]،۱۹۹۳).

رویکرد رشدی

رویکردهای رشدی در تبیین خلاقیت کاربردی تر هستند. آن ها اغلب حاکی از چگونگی طراحی محیط هستند تا پتانسیل های خلاق کودکان تحقق یابند. ‌بنابرین‏ دیدگاه های رشدی عموماً روی فرد، مکان و جنبه‌های بالقوه خلاقیت تأکید دارند. این دیدگاه ها نقش مهم اما ضمنی بازی می‌کنند چرا که اشاره به مسیری دارند که به صورت غیر عینی از خلاقیت شروع می شود و به صورت ملموس تر و بالیده تر از بیان خلاقیت گسترش می‌یابند. نخستین نظریه های رشدی به وسیله ی آزمون از زمینه‌های زندگی و خانوادگی افراد خلاق برجسته به جا مانده است(گورتزل[۴۵]۱۹۷۶؛ به نقل از کافمن و استرنبرگ،۲۰۱۱). همچنین بیان شده است که تجربه های رشدی با خلاقیت همبسته هستند. برای نمونه والدین کودکان خلاق بچه هایشان را با تجارب گوناگون مواجه می‌کنند و مقدار مناسبی از استقلال را به فرزندانشان می‌دهند. آگاهند اما نه اینکه به طور کلی محدودگر باشند. بیشتر مطالعات کنترل شده بر ساختار خانواده متمرکز است .حوزه دیگر تحقیقات رشد شامل بازی و خلاقیت است، چرا که محیط های آسان گیر موجب بازی های اکتشافی و تخیلی و در نتیجه افزایش خلاقیت خواهد بود. بیشتر مطالعات رشدی موثق طولی هستند هر چند که بسیار پر هزینه و سخت اند اما در ساخت نظریه های خلاقیت بسیار مفیدند(آلبرت و رانکو[۴۶]،۱۹۸۹؛ به نقل از کافمن و استرنبرگ،۲۰۱۱).

رویکرد نوروپسیکولوژی

یکی از جدیدترین دیدگاه ها ‌در مورد خلاقیت نظریه عصب شناسی(نوروپسیکولوژی) است. در این دیدگاه رابطه خلاقیت با مغز و امواج مغزی مورد بررسی قرار گرفته اند. پژوهش های زیادی راجع به نقش نیم کره های مغز در زمینه فکری انجام گرفته است. تحقیقاتی که وظیفه ی مغز چپ و راست را جست و جو می‌کنند. دو فرایند فکری را مشخص کرده‌اند. نیم کره چپ با اطلاعات شفاهی سر و کار دارد و تفکر انتقادی را تنظیم می‌کند، مسئول رمزخوانی در زبان و ریاضی به شیوه ی منطقی، تحلیلی و متوالی است. نیم کره راست با اطلاعات تصویری و شنوایی سر و کار دارد و مسائل و عقاید قدیمی را به شیوه جدید دوباره تنظیم می‌کند. نیم کره راست مغز با استعاره، شهود، شکل و تحلیل عمل می‌کند. پژوهش های روی امواج مغزی نشان داده‌اند که بر حسب میزان خلاقیت امواج تغییر می‌کند. موقع استراحت امواج آلفا کاهش می‌یابد و زمانی که فرد مشغول کار خلاق می‌گردد این امواج افزایش پیدا می‌کند(گری،۱۹۹۹؛ به نقل از برات دستجردی،۱۳۸۰).

رویکرد مرحله ای و مؤلفه ای


فرم در حال بارگذاری ...