1401/09/26

مقالات تحقیقاتی و پایان نامه ها – قسمت 5 – پایان نامه های کارشناسی ارشد

از چشم‌انداز روان تحلیلی، روان‌کاو سلامت روانی را عدم وجود واپس‌رانی مفهوم‌بندی می‌کند. ترس از فوران محتوای ناهشیار به درون هشیاری، باعث می‌شود تا فرد به تمهیدات دفاعی (نشانه ها) مختلفی متوسل شود، از قبیل وسواس عملی، فوبی‌ها یا حتی گسلش شدید از واقعیت که مشخصه برخی از روان‌پریشی‌ها است (فیرس، ۲۰۰۷). اضطراب به عنوان یک زنگ خطر و موقعیتی ناراحت‌کننده جلوه می‌کند که هرچه زودتر باید تخفیف پیدا کند، فرد به ناچار به مکانیزم‌های دفاعی مختلف مثل انکار و دلیل‌تراشی روی می‌آورد. این فرایند خود دفاعی منجر به نوعی نابرابری بین حقیقت و تجربه شخصی می‌شود و در نهایت ممکن است اختلال روانی را نتیجه دهد (کلمن، ۲۰۰۳).

۲-۱-۳-۳٫ دیدگاه رفتارگرایی

در مدل‌های رفتارگرایی و تمام مدل‌های روانی اجتماعی، یادگیری معیوب به عنوان کلید علل ‌آسیب‌های روانی در نظر گرفته می‌شود. رفتارگرایان، همه‌ حالت‌های عاطفی و ذهنی مربوط به ناخودآگاه را چون قابل مشاهده نیست رد می‌کنند. رفتارگرایان تنها رفتارهای قابل مشاهده را بررسی می‌کنند و (پاسخ‌ها) و اضطراب روانی را به عنوان مشکلات یادگیری به حساب می‌آورند. ‌بنابرین‏ سلامت روانی را به عنوان یادگیری یا یادگیری مجدد پاسخ‌های مؤثر نسبت به مشکلاتی که افراد با آن ها در محیط روبه‌رو می‌شوند، تعریف و تفسیر می‌کنند (سید محمدی، ۱۳۸۴). بدین ترتیب، آنچه را که مکاتب دیگر بیماری روانی به حساب می‌آورند از دیدگاه رفتارگرایان، رفتاری است که مثل سایر رفتارها آموخته شده است (گنجی، ۱۳۸۶).

۲-۱-۳-۴٫ دیدگاه انسان‌گرایی

مدل‌های انسان‌گرایی و اصالت وجود انسان (هستی‌گرایی) اعتقاد دارند که مسدود شدن و منحرف شدن شخص دلیل اولیه ‌آسیب‌های روانی است. پیشگامان این مدل‌ها درباره‌ بقا در مقابل انگیزش رشد سخن می‌رانند و آن را عامل اساسی و لازم شکل دادن شخصیت افراد می‌دانند. اگر شخص موقعیت‌هایی را که برای پرورش شخصیت خود در دسترس دارد، انکار کند و یا قادر نباشد از آزادی‌هایی که دارد استفاده نماید و به استعدادهای خود (با داشتن آزادی‌ها به نحوی که خود احساس می‌کند باید باشد) شکل ندهد و یک زندگی کامل را به دست نیاورد، نتیجه‌ قطعی آن اضطراب، بیهودگی و یأس و نا امیدی است (سید محمدی، ۱۳۸۴).

اصولاً هستی‌گرایان و انسان‌گرایان معتقد به سرشت نیک ‌در مورد انسان هستند ولی در مقابل نیز می‌گویند که این سرشت نیک به وسیله شرایط محیط نامطلوب می‌تواند به پرخاشگری و بی‌رحمی و سایر اختلالات روانی انحراف پیدا کند (کلمن، ۲۰۰۳). دیدگاه انسان‌گرایی سلامت روان را مترادف با شخصیت سالم در نظر می‌گیرد. به طور مثال به عقیده مزلو سلامت روانی عبارت از حالت کسی است که از نظر نیازهای بنیادی آن قدر ارضا شده است که می‌تواند برای خودشکوفایی انگیزه داشته باشد. از چشم‌انداز روان شناسی انسان‌گرایانه، نویسندگانی مانند مازلو[۳۵]، آلپورت[۳۶] و راجرز[۳۷] توصیفات گسترده‌ای از سلامت روانی ارائه داده‌اند. مازلو (۱۹۵۸) و کورسینی(۲۰۰۵) در هرم معروف خود، ۵ نیاز اساسی که یک شخص باید برای تبدیل شدن به فردی با کنشوری کامل، آن ها را تحقق بخشد را معرفی می‌کند. یک فرد با برآورده ساختن اساسی‌ترین نیاز‌ها شروع می‌کند و و پس از ارضا کردن نیاز‌های اولیه، به سمت بعدی که در سطح بالاتر است حرکت می‌کند. در ابتدای امر، نیازهای فیزیولوژیک به عنوان اساسی‌ترین نیازهای یک ارگانیسم در نظر گرفته می‌شود. بدون شک، این‌ها مهم‌ترین نیازها در این هرم هستند؛ در آن زمانی که یک فرد همه چیز را در زندگی از دست می‌دهد، قوی ترین میل او برآورده کردن این نوع از نیازهاست. مهم ترین هدف یک فرد بدون غذا، عشق یا ایمنی، قطعا پیدا کردن مواد غذایی قبل از هر چیز دیگری خواهد بود. هنگامی که هیچ یک از نیازهای ارگانیسم ارضا نشده است و او تحت سلطه نیازهای فیزیولوژیکی می‌باشد، نیازهای دیگر وجود نخواهند داشت و یا اهمیت کمتری دارند.در جایگاه دوم، زمانی که نیازهای فیزیولوژیکی برآورده می‌شوند، نیاز به ایمنی برانگیخته می‌شود. هنگامی که یک فرد در این مرحله قرار دارد، ایمنی مهم‌تر از هر چیز دیگری می‌شود، حتی از نیاز‌های فیزیولوژیکی که قبلا پوشش داده شده‌اند. نیاز سوم مازلو مربوط به نیاز به تعلق به گروه، محبت و عشق می‌باشد که زمانی که دو نیاز قبلی برآورده شده‌اند، رخ می‌کند. فرد در حال حاضر علاقه‌مند به شکل دادن روابط با دیگران و تبدیل شدن به بخشی از یک گروه است و برای رسیدن ‌به این هدف به سختی می‌کوشد. فرد در حال حاضر به انجام این کار نسبت به هر چیز دیگری بیشتر علاقه‌مند است و زمانی که گرسنه است اهمیتی را که ‌به این موضوع نسبت داده است فراموش می‌کند. نیاز چهارم مازلو مربوط به اعتماد به نفس فرد است. این نویسنده معتقد است که همه(به استثنای برخی از بیماری‌های روانی) به نظر مثبت به خود، احترام به خود و عزت نفس نیاز دارند و همچنین اینکه باید توسط دیگران ارزشمند در نظر گرفته شوند. این نیاز‌ها را می‌توان به دو زیر گروه تقسیم کرد: در یک سو، میل به شکیبایی، دستاوردها، استقلال و آزادی و در سوی دیگر، تمایل به کسب شهرت یا اعتبار که به عنوان به دست آوردن عزت و احترام از سوی دیگران تعریف شده‌است، می‌باشد. به گفته مازلو آنچه که یک انسان می‌تواند باشد، باید باشد، و او این نیاز را خود‌شکوفایی می‌نامد. اگر یک فرد برای انجام کاری استعداد داشته باشد و نتواند این بخش از خود را به طور کامل تحقق بخشد، ناخشنود و ناشاد خواهد بود. به عبارت دیگر، یک ‌موسیقی‌دان باید موسیقی بسازد و یک شاعر باید شعر بنویسد. این نیاز به تمایل یک شخص برای توسعه پتانسیل کامل خود، جستجوی رشد شخصی و تبدیل شدن به هر آنچه که فرد می‌تواند باشد، اشاره دارد. بدیهی است، این تمایلات از فردی به فرد دیگر بسیار متفاوت است. برخی از افراد ممکن است با تبدیل شدن به ورزشکاران موفق، احساس خودشکوفایی کنند، در حالی که دیگران احساس رضایت شخصی را از پدر و مادر خوب بودن به دست می‌آورند.(گنجی، ۱۳۸۶).

مفهومی که مازلو از بهداشت روانی دارد بر رشد فرد در جهت خودشکوفایی تأکید می‌کند (گنجی، ۱۳۸۶). روان‌شناسان مکتب انسان‌گرایی معتقدند که علامت سلامت روانی عبارت است از رشد کامل استعدادهای بالقوه به عنوان یک انسان منحصر به فرد. .آلپورت از افراد برخوردار از سلامت روان به عنوان انسان بالغ یاد می‌کند. از نظر وی افراد سالم در سطح معقول و آگاه عمل می‌کنند، از قید و بندهای گذشته آزادند و از نیروهایی که آن ها را هدایت می‌کند کاملاً آگاهند و می‌توانند بر آن ها چیره شوند (شولتز، ۱۳۷۹). آلپورت (۱۹۵۲) سلامت روانی را به عنوان شکلی از عملکرد مثبت توصیف کرد. او در مطالعه خود بر روی بلوغ نتیجه گرفت که سلامت روانی تا حدودی از طریق ازدواج به دست می‌آید. یک فرد بالغ به عنوان داشتن ایگوی توسعه یافته، حس شوخ طبعی و نوعی فلسفه یکپارچه زندگی تعریف می‌شود. این بلوغ را می‌توان از طریق یک سری از مراحل بلوغ عاطفی به دست آورد(فیست و فیست، ۲۰۰۵).


فرم در حال بارگذاری ...