فایل های مقالات و پروژه ها – ۲-۳-۱-۷-دیدگاه باربارا و نیومن – پایان نامه های کارشناسی ارشد
شکلگیری هویت ناموفق طی سالهای ۵ یا ۶ سالگی صورت میگیرد، سنی که بیشتر بچه ها وارد مدرسه میشوند. قبل از این بچه ها آزاد بودند تا هر کاری را که میتوانند انجام دهند، اما در مدرسه کودک مجبور است آنچه را دیگران از وی میخواهند انجام دهد.
زمانی که، کاری که از کودک خواسته شده انجام ندهد، برچسب شکست خورده به وی زده میشود. گلاسر معتقد است که دیگران، به ویژه والدین و معلمان مسئول شکست اولیه کودک هستند، این افراد بعدها در حل مشکلات خود دشواریهایی دارند و از روبرو شدن با واقعیت ناراحت، مضطرب و اندوهگین میشوند (گلاسر، ۱۹۷۵؛ به نقل از؛معین،۱۳۷۷).
۲-۳-۱-۵- دیدگاه گرات وانت
از نظر گرات وانت – که مدل فرایندی شکلگیری هویت را مطرح نموده است-کاوشگری، فرایند جمع آوری اطلاعات و آزمون فرضیههای مربوط به خویشتن، نقشهای خود و روابط خود میباشد. از نظر وی عوامل مؤثر بر شکلگیری هویت عبارتند از :
-
- توانایی شناختی برای در نظر گرفتن امکانات، رسیدن به استنباطهای مناسب و هماهنگ ساختن دیدگاه های چندگانه
- ویژگیهای موقعیت اجتماعی فرد مانند حمایت فرهنگی برای انتخابهای شخصی، الگوهای روابط خانوادگی، واکنشهای همسالان، فرصتهای تحصیلی و شغلی و مواجهه با دیدگاه های چند گانه (گرات وانت، ۱۹۸۷؛به نقل از؛ معین،۱۳۷۷).
۲-۳-۱-۶-دیدگاه لووینگر
لووینگر[۵۵] هویت را به شیوهای کل گرایانه به عنوان «صفت سرآمد شخصیت»[۵۶] میداند. از نظر او «من»[۵۷] یک وسیله گزینش است که به فرد اجازه میدهد، واقعیت خارجی را به طریقی درک کند تا اضطراب را کاهش دهد. او رشد منش اخلاقی، کنترل تکانه و درونی ساختن قواعد رفتار را جزء کنشهای «من» میداند، که «من» این قابلیتها را به مرور کسب میکند. در روان تحلیلگری سنتی این کنشها شبیه کنشهای «فرامن»[۵۸] است، مشخص است که لووینگر منزلت «من» را بالا برده و آن را مهمتر در نظر گرفته است (کروگر، ۱۹۹۶؛به نقل از معین،۱۳۷۷).
لووینگر با مطالعات گستردهای که با بهره گرفتن از آزمون فرافکن تکمیل جملات خود انجام داد، مجموعهای از مراحل تحولی را در شکلگیری «من» یا «تجربه خود» توصیف کردهاست. در این توصیف، او شکلهای رایج کنترل تکانه، سبکهای بین فردی، مشغولیتهای ذهنی آگاهانه و سبک شناختی را در هر مرحله بررسی میکند.
وی مراحلی را توصیف کردهاست که به واسطه آن «صفت سرامد شخصیت» وجود را در طول نوزادی تصرف کرده، به سوی مراحل عملکرد بالغتر در اواخر نوجوانی و بزرگسالی رشد میدهد یا بازداری میکند.
از دیدگاه او افراد به ترتیب در این مراحل هشتگانه رشد میکنند تا جائیکه دیگر قادر به پیشرفت نباشند. رشد من تا دوران بزرگسالی ادامه دارد و در طول زندگی نیز تغییر میکند و هر خصوصیت تازهای که پدید میآید به خصوصیات قبلی افزوده میشود. سطح بزرگسالی رشد، بالاترین مرحلهای است که «من» به آن دست مییابد (کروگر، ۱۹۹۶؛به نقل از معین،۱۳۷۷).
در مرحله ما قبل اجتماعی[۵۹] (مرحله اول)، «من» بسیار ابتدایی است و وظیفه اصلی آن یادگیری تمایز خود از غیر خود است. در مرحله همزیستی[۶۰] (مرحله دوم)، کودک همچنان به یافتن قدرت تشخیص خود و غیر خود ادامه میدهد. ولی وابستگی کودک به مادر آن قدر قوی است که کودک در تشخیص خود از مادر مشکل دارد.
در مرحله تکانشی[۶۱] (مرحله سوم)، کودک تکانشهایی برای تأیید وجود مستقل خود صادر میکند و «من» به گونهای بیقید و شرط برای اعمال تأثیر خود به جهان اطراف دست به عمل میزند. در روابط بین فردی کودک تمایل به استثمارگری داشته و سایرین، تنها به خاطر آنچه که میتوانند به کودک بدهند ارزش دارند.
در مرحله حفاظت از خود[۶۲] (مرحله چهارم)، کودک به تدریج درک میکند که برای نحوه عمل مقرراتی وجود دارد و زیر پا گذاشتن آن به تنبیه منجر میشود، اگر چه درک مقررات عمیق نیست و صرفاً اطلاعاتی درباره این موضوع است که برای اجتناب از تنبیه چه باید کرد. در مرحله همنوایی[۶۳] (مرحله پنجم) مقررات شروع به درونی شدن کرده و کودک امنیت و رفاه خود را با امنیت و رفاه دیگران مرتبط میداند. در مرحله وجدانی[۶۴] (مرحله ششم) استعداد دروننگری و پی بردن به حقیقت معانی چندگانه رویدادها و موقعیتها، امکان درک امور انتزاعی اخلاقی را پیش میآورد. در این مرحله گناه جایگزین احساس شرم مرحله قبل میشود. مرحله خود مختار رشد[۶۵] (مرحله هفتم) با تعالی احساس فردیت مشخص میشود. در این مرحله فرد درباره نقشهای مختلفی که ایفا میکند به تفکر میپردازد و به این ظرفیت دست مییابد که تعارض بین نیازها و وظایف را تشخیص داده و با آن کنار بیاید. مرحله یکپارچه[۶۶] (مرحله هشتم)، آخرین مرحله رشد است. ورود به این مرحله به معنای آن است که فرد بر تعارضات درونی غلبه کرده و راه هایی برای ارضاء خواستهای متعارض پیدا کردهاست. اهداف غیر واقعگرایانه و غیر قابل دسترسی در صورت لزوم کنار گذاشته شده و تلاش آگاهانه برای به هم بافتن رشتههای مراحل پیشین به صورت یک کل یکپارچه به ظهور میرسد (کارور[۶۷] و شییر[۶۸]، ۱۹۹۲). در طی این مراحل «من» پیچیدگی بیشتری در عملکرد به دست میآورد و تواناییاش برای ارتباط با جهان پیرامون افزایش مییابد. به طور بهنجار ما شاهد تغییرات از یک سازماندهی تکانشی که در آن علاقه شخصی، عامل برانگیزاننده اولیه است به سوی همنوایی با چیزهایی که از سوی گروه اجتماعی دیکته میشود، هستیم. لووینگر مراحل تمایز بخشی خود – دیگران را در طول نوجوانی، از مرحله علاقه شخصی به همنوایی با نگرشها و رفتارهای دیگران تا سازماندهی یک «خود» دارای تمایز بیشتر از دیگران، معطوف به فردیت و قادر به ارتباط متقابل ترسیم میکند (کروگر، ۱۹۹۶،به نقل از معین،۱۳۷۷).
۲-۳-۱-۷-دیدگاه باربارا و نیومن
از دید باربارا و نیومن (۱۹۶۷؛ به نقل از بیابانگرد، ۱۳۷۸) نوجوانی را باید به صورت دو دوره جداگانه رشد روانی – اجتماعی در نظر گرفت. آن ها معتقدند که نوجوانان ابتدا باید به یک احساس هویت گروهی با همسالان خود، پیش از آنکه در آن ها هویت شخصی واحدی شکل گیرد، دست یابند. اولین دوره از آغاز بلوغ تا تقریباً ۱۸ سالگی ادامه دارد و با تغییرات سریع جسمانی و حساسیت فزاینده نسبت به تأیید همسالان مشخص میشود. بحران روانی – اجتماعی این دوره «هویت گروهی در مقابل از خود بیگانگی» نامیده میشود.
فرم در حال بارگذاری ...