1401/09/26

طرح های تحقیقاتی و پایان نامه ها – قسمت 7 – پایان نامه های کارشناسی ارشد

    • بین من برتر و من آرمانی فرد فاصله زیادی وجود ندارد.

    • من دارای قدرتمندی و کارآمدی بسیار است.

    • از ساختار روانی خودش آگاهی لازم را دارد.

  • هدف نهایی او رشد خلاقیت و تحقق خویشتن است.

فروید هسته مرکزی بیماری روانی را ” اضطراب ” می‌داند و افراد نامتعارف را به دو گروه روان نژند[۴۲] و روان پریش[۴۳] تقسیم نموده است( کورسینی ، ۱۹۷۳).

آلفرد آدلر [۴۴]

اکثر روان شناسان معتقدند که آدلر ، اولین روانکاوی است که بر ماهیت اجتماعی انسان تأکید نموده است و رفتار انسان را تا حدودی زائیده نگرش‌ها و تفکراتش می‌داند و به اصالت وجود معتقد است و نسبت به انسان دیدگاهی کل نگر دارد ، به طوری که مازلو از این حیث ، تحت تأثیر او قرار گرفته است. به عقیده آدلر زندگی ” بودن ” نمی باشد بلکه ” شدن ” است ، یعنی وی به انتخاب مسئولیت و معنی داری مفاهیم و اهداف در شیوه زندگی ، اعتقاد داشته است و شیوه زندگی افراد را متفاوت می دانسته و محرک اصلی رفتار بشر را هدف ها و انتظاراتش از آینده می‌داند. آدلر انسان را مرکز خلاقیت زندگی و جهان و به وجود آورنده خویش می‌داند. به نظر او ، اگر انسان نتواند به طریق مناسب و صحیح نیازهایش را ارضا کند و به هدف احساس تعلق و ارتباط با همنوعان خود دست یابد به حالت های غیر عادی توسل خواهد جست (کورسینی ۱۹۷۳).

به اعتقاد آدلر اصول زندگی روانی غیر قابل تغییر و در سر تا سر زندگی ثابت است ، و زندگی روانی مجموعه ای از فعالیت‌های تهاجمی و امنیت جویانه است که هدف نهایی اش تداوم و بقای ارگانیزم است. آدلر انسان را ذاتاً موجودی اجتماعی ، خلاق و هدف دار می‌داند که احساسی از حقارت زیر بنای رشد روانی اوست و همواره او را در جهت تفوق و برتری سوق می‌دهد.

به نظر آدلر افراد غیر عادی مریض نیستند ، بلکه انسان های مأیوسی هستند که نیاز به امید و شهامت دارند. از دیدگاه آدلر ، فرد دارای سلامت روان ، دارای ویژگی‌های زیر می‌باشند:

توان و شهامت یا جرئت عمل کردن را برای نیل به اهدافش دارد. چنین فردی جذاب ، با نشاط و شاداب است ، روابط اجتماعی سازنده و مثبتی با دیگران دارد. از مفاهیم و اهداف زندگی خودش آگاهی دارد ، عملکرد او مبتنی بر نیرنگ و بهانه نمی باشد ، مطمئن و خوشبین است ، ضمن پذیرش اشکالات خود در حد توان اقدام به رفع آن ها می کند. روابط خانوادگی صمیمی ، پایدار و مطلوبی دارد ، در زندگی هدفمند و غایت مدار است ، و اعمال او مبتنی بر تعقیب این اهداف است ، خالق عواطف خودش است ، نه قربانی آن ها. توقع بی مورد از زندگی ندارد ، دارای علایق اجتماعی و میل به مشارکت اجتماعی است ، سعی در کاستن هر چه بیشتر عقده حقارت خود دارد. و به دنبال غلبه و چیرگی بر بی جرأتی خود می‌باشد. بر عواطف و احساسات خود مسلط است و در پی دستیابی به کمال و تحقق خویشتن می‌باشد و در نهایت چنین فردی موفق می شود که انگیزه های نامطلوب خود را دگرگون سازد (کورسینی ، ۱۹۷۳).

اریک اریکسون [۴۵]

اریک اریکسون معتقد بود که شخصیت افراد طی مراحل مختلف رشد کامل می شود. به نظر او کودک باید در هر مرحله از رشد خود بحران ها و تعارض هایی را به طور موفقیت آمیزی حل کند تا برای مرحله ی بعدی آمادگی کافی داشته باشد. حل این بحران ها و تعارض ها این امکان را برای وی فراهم می‌کند تا با مسائل بزرگتری که جنبه ی روان شناختی دارند ، رو به رو شود و سلامت روانی خود را تأمین کند ، در غیر اینصورت سلامت روانی او به خطر می افتد( آقاجانی ، ۱۳۸۱).

اریکسون سلامت روانی را نتیجه عملکرد قوی و نیرومندی ” من ” می‌داند ، زیرا ” من ” تنظیم کننده درونی روان است که تجارب فرد را سازماندهی می‌کند و در نتیجه از انسان در مقابل فشارهای ” نهاد ” و ” من برتر ” حمایت می‌کند به نظر اریکسون ناهمخوانی سازمان‌های اجتماعی ، حل مسئله ” بحران هویت ” افراد را در جامعه ، مشکل تر می‌سازد و همین امر سبب می شود که تعارض هویت ، به صورت نوعی ” روان نژدی فلسفی ” در بین جوانان جوامع پیشرفته بروز کند( کورسینی،۱۹۷۳).

اریکسون احساس هویت را نشانه سلامت فکر و روان می‌داند که خود از مراحل حس اعتماد خودمختاری ، ابتکار و اشتغال به کارهای سودمند می‌گذارد و سرانجام به احساس هویت خود منجر می‌گردد. این احساس سرمایه داخلی است که بعد از طی موفقیت آمیز تمام مراحل ایجاد می‌گردد و یا همانندسازی موفقیت آمیزی که به تنظیم محرکها و غرایز اصلی فرد با توجه به فرصت‌ها و امکانات او منجر می شود ارتباط می‌دهد( آقاجانی،۱۳۸۱).

هنری مورای [۴۶]

به طور خلاصه ، ویژگی‌های افراد سالم ، از نظر مورای( ۱۹۳۸) ، به شرح زیر می‌باشد :

    • نهاد انسان ، هم شامل تکانه های خوب و هم تکانه های بد می‌باشد و شدت این تکانه ها در افراد مختلف متفاوت است.

    • من شخص برخوردار از سلامت روانی ، دارای قدرتمندی و کارآمدی بسیاری است که موجب سازماندهی و یکپارچگی رفتار می شود.

    • در انسان سالم ، بین من برتر و من آرمانی (تصویر آرمانی هر فرد از خودش) فاصله زیادی وجود ندارد.

    • انسان سالم ، از ساختار روانی خودش آگاهی لازم را دارد و ” عقده روانی ” ندارد و یا عقده های او در حدی بسیار پایین تر از افراد روان نژند می‌باشد.

    • برنامه ها و تصمیم گیری های انسان سالم ، دارای نوعی جهت مندی است .

  • خلاقیت و تخیل ، قوی ترین ویژگی انسان سالم می‌باشد و اصولاً هدف نهایی رشد شخصیت انسان ، خلاقیت و تحقق خویشتن می‌باشد ( کورسینی ، ۱۹۷۳).

کارن هورنای [۴۷]

هورنای ( ۱۹۴۵) از کسانی است که در روانکاوی کلاسیک تغییراتی را به وجود آورد و به نقش محیط و فرهنگ در رشد شخصیت و سلامتی یا بیماری انسان تأکید زیادی نمود. و معتقد بود که انسان نیازهای مختلفی دارد که اگر به حد افراط مورد استفاده قرار گیرند ، به صورت نیازهای روان

به طور خلاصه انسان برخوردار از سلامت روانی را دارای ویژگیهایی به شرح زیر می‌داند:

    • احساس عدم امنیت نمی کند و لذا فاقد پرخاشگری و خودشیفتگی است.

    • قدرتمندی نیازهای فوق در او خفیف است و توانایی تغییر ، تحول و جایگزینی این نیازها را دارد.

    • انسان سالم از هر سه نوع نیازهای فوق با توجه به اوضاع و احوال مناسب استفاده می‌کند در حالی که کودکان فقط به سوی دیگران می‌روند ، نوجوانان در مقابل دیگران می ایستند و سالمندان از دیگران دوری می‌کنند.

    • خودشناسی و کوشش برای تحقق استعدادهای ذاتی ، وظیفه اخلاقی و امتیاز معنوی شخصیت سالم است و هدف او ، دستیابی به کمال است.


فرم در حال بارگذاری ...