1401/09/07

پایان نامه -تحقیق-مقاله – ۲-۱-۸-۲) نبود توافق یا اختلاف نظر بین صاحبکار و حسابرس – پایان نامه های کارشناسی ارشد

۲-۱-۶-۱۳-۲) ادغام مؤسسه‌ های حسابرسی:

هلی و لیز (۱۹۸۶)در پژوهشی ‌در مورد ادغام مؤسسه‌ های حسابرسی بزرگ با مؤسسه‌ های حسابرسی کوچک دریافتند که اگر صاحبکاران مؤسسه‌ حسابرسی کوچک بتوانند از خدمات تخصصی مؤسسه‌ حسابرسی بزرگ یا شهرت آن بهره مند شوند، مؤسسه‌ حسابرسی بزرگ را به عنوان حسابرس خود حفظ می‌کنند. در غیر اینصورت ، به مؤسسه‌ حسابرسی کوچکتری می‌پیوندند(مهدوی و ابراهیمی، ۱۳۸۹).

۲-۱-۶-۱۳-۴) رشد شرکت

‌صاحب‌کارانی که پی در پی واحدهای فرعی را خریداری می‌کنند، به بازارهای جدید راه می‌یابند، یا رشد بالایی را به دست می‌آورند، نیز می‌توانند قراردادهای جدیدی منعقد کنند؛ زیرا بخش‌های جدید و مدیرانی جدید به آن ها ملحق می‌شوند(ویلیامز، ۱۹۸۸).

۲-۱-۷) تاثیر تغییر حسابرس بر عملکرد شرکت

بررسی اجمالی دلایل تغییر حسابرس، که در بالا بدان پرداخته شد، گویای این است که تغییر حسابرس همیشه به مشابه چراغ قرمز نیست. بلکه باید آن را به عنوان چراغ زردی تصور کرد که نشان دهنده رویدادی است که باید قبل از قضاوت ‌در مورد اهمیت آن، با دقت بیشتری تجزیه و تحلیل شود سرانجام ، ممکن است این تجزیه و تحلیل های اضافی نشان دهد که تغییر حسابرس، چراغ سبزی است که حکایت از رویداد مثبتی دارد که ناشی از وجود یک مدیر کنشگر است(فوسکو، ۲۰۰۶). از این رو، دیوید سان و همکاران (۲۰۰۶) با توجه به تاثیر تغییر حسابرس بر عملکرد شرکت، دلایل تغییر حسابرس را در سه طبقه قرار می‌دهند.

۱- تغییراتی که تاثیر مثبت بر عملکرد شرکت دارد: این نوع تغییر از تمایل مدیریت به بهبود عملیات شرکت سرچشمه می‌گیرد و علل زیربنایی آن عبارتند از: تغییر در محیط قراردادی شرکت، به کار گماردن حسابرس اثر بخشتر ، نیاز به مؤسسه‌ حسابرسی بزرگتر ، نیاز به مؤسسات حسابرسی چند ملیتی ، آگاهی بیشتر حسابرس جدید ‌در مورد صنعت یا عملیات شرکت، نارضایتی از کیفیت حسابرسی( ناتوانی حسابرس در کشف مشکلات) ، رشد شرکت و غیره، زمانی که تغییر حسابرس ‌بر اساس یکی از دلایل انجام می شود ، به طور کلی انتظار می رود که تغییر حسابرس به نفع سهام‌داران باشد(مهدوی و ابراهیمی، ۱۳۸۹).

۲- تغییراتی که تاثیر منفی بر عملکرد شرکت دارد؛ این نوع تغییر با هدف تحکیم جایگاه تیم مدیریتی سابق انجام می‌شود. در این حالت ، مدیریت ، مؤسسه‌ حسابرسی با کیفیت پایین را انتخاب می‌کند. تا بتواند از الزامات گزارشگری ساده تر منتفع شد. حسابرسی با کیفیت پایین، کیفیت اطلاعات ارسالی به بازارهای مالی را کاهش می‌دهد و مدیریت امیدوار است که بتواند از افزایش اطلاعات نامتقارن به نفع خود استفاده کند. حسابرسی با کیفیت پایین، از طریق ایجاد تصویر بهتری از عملکرد مالی شرکت ، جایگاه مدیریت را مستحکم می‌کند. به بیانی دقیقتر، مدیران با افزایش سود گزارش شده و متورم کردن آن، احتمال برکناری خود را کاهش داده ، پاداش مبتنی بر سود خود را افزایش می‌دهند و مانع از فروش و ادغام شرکت به وسیله شرکت‌های دیگر می‌شوند. این در حالی است که اگر حسابرسی با کیفیت بالاتری انجام شود، امکان دستکاری سود توسط مدیریت کاهش یافته و موقعیت مدیریت در معرض خطر قرار می‌گیرد. دلایل این نوع تغییر بیشتر عبارتند از: تحکیم جایگاه تیم مدیریت از طریق گزارش سود بیشتر ، افزایش در پاداش مبتنی بر سود مدیریت ، انجام حسابرسی با کیفیت پایین(مهدوی و ابراهیمی، ۱۳۸۹).

۳- تغییراتی که تاثیری بر عملکرد شرکت ندارند: در این نوع تغییر، هدف مدیریت از تغییر حسابرس ، دستکاری سود نیست. بلکه در این حالت ، تغییر حسابرس در زمانی انجام می شود که شرکت‌ها و حسابرسان آن ها قانوناً با یکدیگر توافق ندارند و این نبود توافق ناشی از روش های حسابداری محافظه کارانه ای است که حسابرسان ترجیح می‌دهند. در این موارد، مدیریت صرفاً الزامات گزارشگری را ترجیح می‌دهد که کمتر محافظه کارانه است و بنابر اعتقاد او عملکرد اقتصادی واقعی شرکت را بهتر منعکس می‌کند. از این رو، مدیریت مؤسسه‌ حسابرسی را انتخاب می‌کند که خطرپذیر تر است(مهدوی و ابراهیمی، ۱۳۸۹).. تغییرات نوع دوم و سوم به خرید حسابرس موسوم هستند. خرید حسابرس به عمل تغییر حسابرس، به منظور دریافت یک اظهارنظر مطلوب ‌در مورد یک رویه حسابداری یا ‌در مورد صورت‌های مالی اطلاق می شود(دیویدسون و همکاران، ۲۰۰۶). خرید حسابرس، معمولاً زمانی مشهود است که شرکت به صورت مکرر و پی در پی حسابرس خود را تغییر می‌دهد. در این موارد، شرکت‌ها به حسابرسی رجوع می‌کنند که اخیراًً تغییر داده‌اند. اغلب شرکت‌های کوچک چنین کاری را انجام می‌دهند. لازم به ذکر است که تغییرات نوع سوم مساعدتر و ‌متعادل‌تر از تغییرات نوع دوم هستند(ترنز و همکاران، ۲۰۰۵).

۲-۱-۸) الزامات افشا در خصوص تغییر حسابرسان مستقل

افزایش الزامات با این هدف انجام می‌شود که محیط گزارشگری ایجاد شود که در آن حسابرسان بهتر قادر خواهند بود استقلال خود را اعمال کنند و در صورت لزوم، اقداماتی را انجام دهند که مطابق با خواسته ها و اولویت‌های صاحبکار نیستند. نشریه گزارشگری مالی[۱] (FRR) شماره ۳۱، قوانین کمیسیون بورس اوراق بهادار ‌در مورد اطلاعاتی را که باید راجع به تغییر حسابرسان به سرمایه گذاران ارائه شود، از طریق الزام به افشای سه دسته از اطلاعات عبارتند از:

۲-۱-۸-۱) گروه آغاز کننده تغییر حسابرس

با بهره گرفتن از دلایل ارائه شده توسط مدیران می توان تغییر حسابرس را ‌بر اساس گروه آغاز کننده تغییر، طبقه بندی کرد. به بیان دقیقتر ، تغییر حسابرس توسط صاحبکاران ، حسابرسان یا عوامل بیرونی ( غیر از صاحبکار یا حسابرس) انجام می‌شود.

الف- تغییراتی که صاحبکار آغاز کننده آن است: نیاز به مؤسسه‌ حسابرسی بزرگتر ، خدمات بهتر یا نزدیک بودن محل اقامت حسابرس به صاحبکار دلایلی هستند که صاحبکار برای تغییر حسابرس ارائه می‌کند.

ب- تغییراتی که حسابرس آغاز کننده آن است: فقط یک دلیل، نبود توافق و یا رویدادهای قابل گزارش ، منجر به تغییر حسابرس توسط حسابرس می‌شود.

ج- تغییراتی که عوامل بیرونی منجر به آن می‌شود: عواملی از قبیل ادغام و سیاست چرخش اجباری حسابرس در این طبقه قرار می‌گیرند. نتایج پژوهش ویستانت (۲۰۰۳) نشان دادکه احتمال اینکه صاحبکاران ، آغاز کننده تغییر حسابرس باشند، سه برابر حالتی است که حسابرسان آغاز کننده آن باشند. یافته های پژوهش وی نشان داد که در ۵۴ درصد موارد صاحبکاران آغاز کننده تغییر حسابرس هستند و در ۱۶ درصد موارد حسابرسان از ادامه کار انصراف می‌دهند یا از نامزدشدن برای انتخاب مجدد خودداری می‌کنند، ۳۰درصد باقیمانده مربوط به عواملی است که نمی توان به گونه ای اتکاپذیر آن ها را در هیچ یک از دو گروه قبل قرار داد.

۲-۱-۸-۲) نبود توافق یا اختلاف نظر بین صاحبکار و حسابرس

1401/09/07

پایان نامه -تحقیق-مقاله – ۷-۲-۲)مکانیزم حاکمیت شرکتی: – پایان نامه های کارشناسی ارشد

۴-۶-۲-۲) الگوی نو ظهور

در ادبیات حاکمیت شرکتی، تاکنون ‌به این الگو کمتر پرداخته شده است. بر خلاف الگوی سوم که تجربه ای از مشکلات الگوهای اول و دوم می‌باشد، الگوی چهارم که سعی دارد الگوی حاکمیت را از اقتصادهای موفق اقتباس کند، به نسبت موفق بوده است ویژگی های این الگو عبارت اند از: بازار سرمایه فعال، تبدیل موفق شرکت‌های دولتی به خصوصی، وجود الگوهای مبتنی بر روابط و هم چنین الگوهای مبتنی بر بازار، وجود بازارهای نوظهور مدیریت، نظامهای حقوقی رسمی و کار کردی و وجود شرکت های خانوادگی وشرکت های عمومی. الگوی چهارم الگوی منحصر به فردی است که بین الگوهای اول و دوم قرار می‌گیرد. در این الگوی اقتصادی، ‌گروه‌های تجاری حاکم هستند و خانواده هایی وجود دارند که میزان زیادی از کنترل و مالکیت را در اختیار دارند. همچنین سرمایه گذاریها در بین صنایع مختلف تقسیم شده است. خانواده هایی که به طور اجدادی دارای مالکیت بوده اند، اکنون خود را به صورت پیشتازان اقتصاد ملی مشاهده می نمایند(رضایی، ۲۰۰۷).. خانواده هایی که در یک نوع تجارت سرمایه گذاری کرده‌اند، با افزایش سود به سمت تنوع بخشی سرمایه گذاری خود رفته و بخش عمده ای از سهام را در اختیار گرفته اند. این ‌گروه‌های تجاری، الگوی کنترل مدیریتی خود را از الگوی روابط اقتباس کرده‌اند اما بر خلاف آن و از طریق مشارکت در بازارهای سرمایه، الگوی مبتنی بر بازار را نیز تا حدودی مد نظر قرار داده‌اند.

۷-۲-۲)مکانیزم حاکمیت شرکتی:

حاکمیت شرکتی مبتنی بر مفاهیم “ ‌پاسخ‌گویی‌ “ و “ مسئولیت پذیری “ است. مشارکت کنندگان در حاکمیت شرکتی شامل هیات مدیره ، کمیته حسابرسی ، مدیریت ارشد ، حسابرسان داخلی ، حسابرسان خارجی (مستقل) و ارگان‌های نظارتی می‌باشند که منافع سرمایه گذاران را ازطریق نظارت بر فرایند گزارشگری مالی ، وظیفه حسابرسی و ساختار کنترل داخلی و ریسک در مرکز توجه خود قرار می‌دهند .

نمودار (۲-۳): ارکان حاکمیت شرکتی

حاکمیت شرکتی برتعامل بین وظائف مشارکت کنندگان مختلف در حاکمیت شرکتی ، از جمله وظیفه مدیریتی
(مدیریت اجرایی) وظیفه نظارتی (هیات مدیره و کمیته حسابرسی) وظیفه حسابرسی (حسابرسان داخلی و حسابرسان خارجی) وظیفه کنترلی (کمیسیون بورس اوراق بهادار ، مراجع تدوین استانداردها و مقررات گذارا) و وظیفه استفاده کنندگان (سرمایه گذاران اعتباردهندگان و سایر ذینفعان) تأکید دارد.

حاکمیت شرکتی دربرگیرنده دو مکانیزم داخلی و خارجی به منظور مدیریت ، هدایت و کنترل فعالیت‌های شرکت جهت خلق ارزش برای سهام‌داران است . هیات مدیره ، کمیته حسابرسی و حسابرسان داخلی ابزار و مثالهایی از مکانیزم داخلی محسوب می‌شوند . همچنین حسابرسان خارجی (مستقل) ، مقررات گذاران ، مراجع تدوین استانداردها ، مشارکت کنندگان در بازار سرمایه اعم ازسرمایه گذاران، اعتباردهندگان و سایر استفاده کنندگان از گزارش‌های شرکت ، ابزار ومثالهایی ازمکانیزم خارجی محسوب می‌شوند. یک حاکمیت شرکتی خوب ارتباطات ‌پاسخ‌گویی‌ بین مشارکت کنندگان اصلی این فرایند را ‌در تقویت عملکرد شرکت بهبودمی بخشد. مکانیزم حاکمیت شرکتی مدیریت اجرائی را در مقابل هیات مدیره و هیات مدیره را در مقابل سهام‌داران پاسخگو می‌سازد.

مکانیزم حاکمیت شرکتی می‌تواند نسبت به موارد زیر اطمینان دهد:

    1. استفاده کارآمد و اثربخش منابع در شرکت ،

    1. رعایت کلیه قوانین و مقررات ، بویژه مقرراتی که حاکم بر امور شرکت و فرایند گزارشگری مالی است ،

    1. بهبود مستمر عملکرد شرکت از طریق برنامه ریزی برای مدیریت بهینه تحصیل و مصرف منابع ،

  1. ‌پاسخ‌گویی‌ صحیح هیات مدیره و مدیران و ایفای مؤثر ‌مسئولیت‌هایشان در دستیابی به هدف خلق ارزش برای سهام‌داران و

۵) ایجاد اعتماد لازم نسبت به فعالیت‌های شرکت از طریق استقرار ارتباطات منصفانه بین شرکت ، سهام‌داران و جامعه در مقیاس وسیع .

حاکمیت شرکتی با اثرگذاری برکارآیی و اثربخشی عملیات و دستیابی به اهداف شرکت ، رشد سود ، ایجاد اشتغال ، ارتقاء کیفیت گزارش‌های مالی و ایجاد اطمینان درسرمایه گذاران ، نقش اساسی در کاهش ریسک و بهبود کارایی بازار سرمایه دارد. نمودار زیر تعامل بین مشارکت کنندگان در مکانیزم حاکمیت شرکتی و وظائف آنان را نشان می‌دهد:

هدف حاکمیت شرکتی: تامین منافع سرمایه گذاران

(آفرینش و افزودن ارزش)

استفاده از مکانیزم های حاکمیت شرکتی جهت اطمینان از:

سیستم کنترل داخلی و مدیریت ریسک مناسب

فرایند گزارشکری مالی قابل اعتماد

وجود حسابرسی اثربخش

مکانیزم حاکمیت شرکتی و مشارکت کنندگان

مکانیزم‌های خارجی

مکانیزم‌های داخلی

وظیفه استفاده کنندگان

وظیفه کنترلی

وظیفه حسابرسی

حسابرسی خارجی

وظیفه حسابرسی

وظیفه نظارتی

وظیفه مدیریتی

سرمایه گذاران

حسابرسی داخلی

مدیریت

هیات مدیره

مرجع تدوین استانداردها

مقررات گذاران-دولت

سازمان بورس و اوراق بهادار

سایر کاربران

اعتباردهندگان

کمیته حسابرسی

نمودار(۲-۴): مکانیزم عمل حاکمیت شرکتی

۸-۲-۲) ساختارهای مالکیتی حاکمیت شرکتی

در این بخش به ساختارهای مالکیتی حاکمیت شرکتی که شامل سرمایه‌گذاران نهادی،سرمایه‌گذاران عمده،مالکیت هیات‌مدیره، مالکیت دولتی ‌و مالکیت سهام شناور آزاد می‌باشد می پردازیم که هر کدام می‌توانند از مکانیزم های مهم در یک ساختار مطلوب حاکمیت شرکتی محسوب گردند ‌و طبعا کیفیت بالای مکانیزم های حاکمیتی منجر به ایجاد ارتباط مطلوب تر و کاهش تعارضات بین بخش های مختلف می‌گردد.ولذا بررسی های بشتر در ارتباط با این ساختارها باعث شناخت ویا حداقل نزدیکترشدن به یک ساختار بهینه می‌گردد.

۱-۸-۲-۲) سرمایه‌گذاران نهادی

1401/09/07

پایان نامه -تحقیق-مقاله – ۷٫۳٫ تیراندازی به منظور متوقف ساختن وسایل نقلیه – پایان نامه های کارشناسی ارشد

۱- به کارگیری سلاح در ناآرامی­های مسلحانه:

مستند به ماده ۵ قانون به کارگیری سلاح، مأموران نظامی و انتظامی برای اعاده­ی نظم و امنیت در راهپیمایی­های غیرقانونی مسلحانه و ناآرامی­ها وشورش­های مسلحانه، مجازند از سلاح استفاده نمایند. مأموران مذکور موظفند به دستور فرمانده عملیات و بدون تعلل نسبت به برقراری نظم و امنیت، خلع سلاح و جمع ­آوری مهمات و دستگیری افراد معرفی آنان به مراجع قضایی اقدام نمایند.

در شرع اسلام، قیام مسلحانه علیه حکومت و نظام اسلامی، بغی و قیام­کنندگان نیز باغی نامیده می­شوند و از نظر حکم شرعی محارب محسوب می­شوند. در ماده ۲۸۷ ق.م.ا. مصوب ۱۳۹۲ آمده است: گروهی که در برابر اساس نظام جمهوری اسلامی ایران قیام مسلحانه کند باغی محسوب و در صورت استفاده ازسلاح، اعضای آن به مجازات اعدام محکوم می­گردند. ‌در مورد این ماده، توضیح چند نکته ضروری به­ نظر می­رسد. اول، اینکه ماده به «گروه» اشاره کرده،و علی­رغم عدم تصریح به لزوم متشکل بودن آن، به ­نظر می­رسد که مقنن در ماده ۲۸۷ قیام مسلحانه را برخاسته از یک فعالیت متشکل و نظام­مند می­داند، زیرا اگر چنین نبود، دلیلی برای اشاره­کردن به گروه و عدم اشاره به فرد در ماده مورد بحث وجود نداشت. لیکن، این که برای شمول ماده حداقل تعداد گروه باید چند نفر باشد روشن نیست، ‌بر اساس اصل تفسیر به نفع متهم، کلمه­ گروه را باید بیش از دو نفر دانست، البته، ‌به این نکته نیز باید توجه کرد که چون جرم موضوع ماده ۲۸۷، «قیام مسلحانه در برابر اساس نظم جمهوری اسلامی ایران» ‌می‌باشد، معمولاً افراد درگیر در چنین ماجرایی زیاد است، و مشکل بتوان تصور کرد که یک تعداد بسیار محدود و انگشت­شمار بتوانند دست به قیام مسلحانه علیه اساس حکومت بزنند (میرمحمد صادقی ۱۳۹۲:۶۵).

‌بنابرین‏، ناآرامی و شورش­های مسلحانه در ماده ۵ قانون به کارگیری سلاح را چون معمولاً متشکل و نظام­مند و حتماً با هدف خاص براندازی نظام اسلامی، همراه نیست را نمی­ توان بغی و قیام مسلحانه علیه حکومت اسلامی به حساب آورد و افراد شرکت کننده در ناآرامی و شورش را مهدور­الدم دانست و براحتی آنان را بر قصد کشتن مورد هدف گلوله قرار داد. زیرا در ماده ۵ قانون به کارگیری سلاح، هدف مقنن از تجویز به کارگیری سلاح، کشتن افراد حاضر در راهپیمایی مسلحانه نیست بلکه هدف اعاده­ی نظم و امنیت و خلع سلاح افراد مسلح و دستگیری آنان است ‌بنابرین‏ اگر بدون استفاده از سلاح، شرکت­ کنندگان در شورش و ناآرامی، تسلیم شوند نیازی به استفاده از سلاح نمی ­باشد. اما چنانچه این هدف بدون سلاح محقق نشد، مأمورین تکلیف دارند بدون تعلل و با دستور فرمانده عملیات و با رعایت سایر شرایط و مراتب به سوی افراد مسلح تیراندازی نموده و آن ها را خلع سلاح و دستگیرکننده باید گفت با توجه به ماده ۳۳ ق.م.ج.ن.م. که در تعریف جرم شورش حضور حداقل سه نفر نظامی را لازم می­داند و با توجه به اصل تفسیر به نفع متهم، اصل تفسیر مضیق قوانین جزایی و اصل برائت، به ­نظر می­رسد که برای اثبات راهپیمایی مسلحانه حداقل تعداد شرکت­ کنندگان باید سه نفر باشد و حداقل یک­نفر از آنان مسلح باشد حال، سلاح چه مخفی و لفظ کلی سلاح در ماده ۵ قانون به کارگیری سلاح شامل سلاح سرد و گرم می­ شود. ‌بنابرین‏ با توجه به آنچه گفته شد و طبق ماده ۵ قانون به کارگیری سلاح، شرایط قانونی تیراندازی در ناآرامی­های مسلحانه عبارتند از: ۱- وجود یکی از مصادیق ناآرامی­های مسلحانه و احراز راهپیمایی غیرقانونی و ناآرامی­ها و شورش­های مسلحانه با فرمانده عملیات است. ۲- دستور استفاده از سلاح از طرف فرمانده عملیات صادر شود. ۳- عوامل ناآرامی یعنی افراد و شرکت­ کنندگان در راهپیمایی­های غیرقانونی تسلیم نشوند ۴- دستور فرمانده عملیات بدون تعلل و برقراری نظم و امنیت و خلع سلاح و جمع ­آوری مهمات و دستگیری مرتکبان و معرفی آنان به مراجع قضایی اجراء گردد. ۵- مأموران در هنگام استفاده از سلاح طبق ماده ۷ قانون به کارگیری سلاح باید حتی­الامکان پا را هدف قرار بدهند و مراقب باشند که اقدام آنان منتهی به فوت نشود و به اشخاص ثالث و بیگناه که دخیل در ماجرا نمی­باشند آسیب نرسد.

۷٫۳٫ تیراندازی به منظور متوقف ساختن وسایل نقلیه

به­ موجب ماده ۶ قانون به کارگیری سلاح، تیراندازی به سوی وسایل نقلیه به منظور متوقف ­ساختن آن ها توسط مأموران موضوع قانون فوق در موارد زیر مجاز است: الف– درصورتی ­که وسایل نقلیه بنا به قراین و دلایل معتبر و یا اطلاعات موثق، مسروقه با حامل افراد متواری یا اموال مسروقه یا کالای قاچاق یا موادمخدر و یا به طور غیرمجاز حامل سلاح و مهمات باشد. ب- در صورتی­که از وسیله­ نقلیه برای تهاجم عمدی به مأموران و یا مردم استفاده شده باشد.

تبصره یک- مأموران مذکور موظفند که در ایستگاه­های ایست و بازرسی وسایل هشداردهنده به اندازه­ لازم (اعم از موانع،تابلو، چراغ­گردان) تعبیه نمایند.

تبصره دو- مأموران مذکور در صورتی می ­توانند به وسایل نقلیه تیراندازی نمایند که علاوه بر انجام امور تبصره یک با صدای بلند و رسا به راننده­ی وسیله­ نقلیه ایست داده و راننده به اخطار ایست توجهی ننموده باشد.

در ابتدا باید گفت، بر عکس تیراندازی به طرف اشخاص که هدف متوقف­کردن خود شخص با شلیک به طرف پای اوست، هدف از تیراندازی به طرف وسایل نقلیه، متوقف­کردن وسیله­ نقلیه است. ‌بنابرین‏ مأموران به هیچ­وجه مجاز نیستند به طرف راننده­ی وسایل نقلیه، تیراندازی کنند.

مفاهیم ذکر شده در ماده فوق بدین قرار است:

1401/09/07

پایان نامه -تحقیق-مقاله – ۲-۱۲- روان شناسی رشد شخصیّت: – پایان نامه های کارشناسی ارشد

هر یک از این سه شیوه معرفت می‏تواند به عنوان محک دو شیوه دیگر مطرح باشد. چیزی که بر اساس استدلال، معقول به نظر می‏رسد، ممکن است به قدری شهود را جریحه‏دار سازد که ایجاد محدودیت‌هایی را در فروض عقلی پیشنهاد کند و چیزی که از نظر تجربی واضح به نظر می‏رسد ممکن است هنگامی که مورد مداقّه عقلی قرار گیرد، امری متناقض از کار در آید و این امر ممکن است نسبت به تفسیر نامعقول و نادرست از اطلاعات، به ما هشدار دهد. در مراحل اولیّه، حوزه‏ای همانند شخصیت‏شناس، هیچ ‌شاه‌راهی به سوی حقیقت ندارد، بلکه سه راه پرپیچ و خمی است که همه آن ها را باید پیمود، تا در باب اسرار این عرصه کار بهتری انجام شود. به هر حال باید تصدیق کنید که این سه شیوه دانستن توسط نظریه‏پردازان شخصیت به کار می ‏رود. به طور حتم مراحل نخستین تنظیم نظریه به مانند هر فعّالیت خلاّق دیگر به لحاظ ماهوی شهودی است، آنهم بر اساس مبانی‏ای که به هیچ وجه صرفا عقلی یا تجربی نیستند. نظریه‏پرداز در ابتدا «حدسی» دارد و از آن تبعیت می ‏کند و این خود یک معرفت شهودی است. نظریه ها نشانی از شهود دارند تا هنگامی که به حدّ قابل توجهی از معقول بودن برسند. امّا نظریه‏پردازی اولیّه هرچقدر شهودی باشد، شخصیت ‏شناس وظیفه تنظیم دیدگاه هایی واضح را بر حسب سلسله‏ای از مفروضاتی که تجارب همگانی آن ها را توجیه می ‏کند، می‏پذیرد، که از این مفروضات قضایای نظری عمده گنظریه” استنتاج شود. سرمایه ‏گذاری آشکار شخصیت شناسان در دفاع از این قضایا و تحقیرِگاه و بیگاهشان نسبت به شواهد تجربی از التزام گاهی شخصیت‏ شناس بیش از این تجربه گراست؛ قطعا او ‌به این معیار معتقد است که چیزی که نتواند مورد تأیید نوعی از شواهدتجربی واقع شود، استحقاق درج در نظریه شخصیت را ندارد؛ اما در میان روانشاسان، شخصیت ‏شناسان کمتر بر انکار شهود و ردّ هر گونه مفروضی که صرفا مورد حمایت عقل است، اصرار می‏ورزند. برعکس شخصیت‏ شناسان معرفت عقلی و شهودی را در نظریه ‏پردازی روا می‏دارند، در عین حال که ضرورت اعتماد برتجربه گرایی را هرگاه مردّد باشند می‏پذیرند. این جامعیت و عدم شکاکیت، موجب احترام شخصیت شناسان در بین روانشناسان نشده است فقط توان مفهوم سازی و اشتیاقِ پرداختن به مسائل پیچیده را امکان پذیر ساخته است (کریمی، ۱۳۸۴).

۲-۱۱- هسته و پوسته شخصیت:

اصل عمده تنظیم عبارت است از: تمایزی اساسی میان هسته و پوسته شخصیت. در نظریه های شخصیت متعارف این است که دو نوع گزاره بیان می‏ کنند:نوع اوّل: ناظر است به آنچه که هسته شخصیت ‏نام دارد. این نوع، اموری را که مشترک میان همه انسان‌ها است تصویر می ‏کند و اوصاف ذاتی انسان‌ها را برملا می‏ سازد. این ویژگی‌های مشترک در روند زندگی تغییر نمی‏کنند و تأثیر گسترده نافذی بر رفتار اِعمال می‏ کنند. امّا نظریه‏ پردازان همچنین تمایل دارند که گزاره‏ هایی درباب اوصاف ملموس تر شخصیت که به آسانی در رفتار مشاهده می ‏شوند، بیان کنند. این اوصاف را پوسته شخصیت می‏نامیم. این ها عموما اکتسابی ‏اند، نه فطری، و هر یک تأثیر نسبتا محدودی بر رفتار دارند. نظریه‏ پردازان آن ها را عمدتاً برای تبیین تفاوت‌های میان افراد به کار می‏برند (شاملو، ۱۳۸۲). در نظریه‏ پردازی هسته‏ای، شخصیت شناس گزاره‏ای اصلی درباره جهت‏یابی، هدف و کارکرد کلّی زندگی انسان بیان می ‏کند. این گزاره به شکل اصل موضوع گرفتن یک یا شاید دو گرایش هسته‏ ای است، مانند این فرض که هر رفتار متشکل از کوششی برای به فعلیت رساندن استعدادهای ذاتی شخص است. نظریه‏پردازای هسته‏ای «خصلتهای هسته‏ای» یا ساختارهای شخصیتی را نیز که در گرایش هسته‏ ای است در بردارد. ‌در مورد گرایش به «‌فعلیت رساندن»، خصلتهای هسته‏ای آن را می‏توان بالقوگی های فطری مانند غریزه جنسی یا پرخاشگری دانست.یکی از شیوه‏ هایی که در سطح پوسته شخصیت، نظریه‏ پرداز گزاره‏ای بیان می ‏کند، این است که تعدادی از خصلتهای پوسته‏ای را که صرفا با بخشی از رفتار مرتبطند، اصل موضوع قرار دهد. برای مثال: «نیاز به موفقیت» خصلتی پوسته‏ای است که صرفا ناظر است به رفتار رقابت طلبانه در زمینه‏ای که امکان موفقیت و شکست در آن هست. کارکرد خصلتهای پوسته‏ای این است که فهم تفاوت‌های میان افراد را ممکن می‏ سازد. نظریه ‏پردازان در تعداد خصلتهای پوسته‏ای که به عنوان اصل موضوع فرض می‏ کنند با یکدیگر اختلاف نظر دارند، هرچه تعداد آن ها بیشتر باشد توجه بیشتری به تفاوت‌های خردی نشان داده می‏ شود. این ‌خصلت‌ها خردترین و متجانس ترین عناصر تبیینی است که نظریه‏ پرداز امکان وجود آن ها را باور دارد. افراد بسیاری اصطلاح ویژگی را برای آنچه توصیف کردم به‏ کار می‏برند؛ امّا من از این اصطلاح اجتناب می‏کنم (شولتز، ۱۳۸۴).

اصطلاح سنخ مفهوم وسیعتر و ‌‌عام‌تری است که آن هم در نظریه ‏پردازی پوسته‏ای به‏ کار برده می‏ شود. هر سنخ شامل تعدادی از خصلتهای پوسته‏ ای است که در درون واحدهای بزرگتری انتظام می‏یابند که با شیوه‏ های زندگی‏ای که معمولاً با آن ها مواجهیم مرتبطند. گاهی شخصیت‏ شناس، یک سنخ ‏شناسی یا طبقه ‏بندی جامع سنخها را پیشنهاد می ‏کند که بیان جامعی از سبک‌های مختلف ممکن زندگی می‏ باشد. معمولاً یک یا چند سنخ به عنوان شیوه‏ های آرمانی زندگی در نظر گرفته می‏ شود در حالی که سایر شیوه ‏ها غیر آرمانی تلقی می ‏شوند. اعتقاد بر این است که سنخهایی غیر آرمانی یا زمینه‌های آسیب‏ شناسی روانی، یا انواع بالفعل آسیب‏ شناسی روانی‏ اند. شکاف بین هسته و پوسته شخصیت، در گزاره ناظر به رشدپرمی‏شود. در آغاز، گرایش‌ها و خصلتهای هسته‏ای در تعامل با سایر اشخاص (مثلاً خانواده، غریبه‏ها) و نهادهای اجتماعی (مثلاً قوانین، مدارس) آشکار می ‏شوند. تجربه حاصل ـ پاداش، کیفر، آگاهی ـ در خصلتهامراجعه شود و سنخهای پوسته‏ای تبلور می‏یابند. معمولاً سنخ شخصیتی هر کس، کارکرد نوعِ خاص محیط خانوادگی که او در آن رشد یافته است تلقی می‏ شود و بهترین شرایط مربوط به رشد به سخنهای شخصیتی آرمانی می‏انجامد. شخصیت‏ شناس قائل است که بهترین سبک زندگی ، سنخ آرمانی آن است که هدف کلّی زندگی انسانی را آن گونه که در نظریه خاصی بیان می‏ شود، بیش از هر سبک دیگر تحقق بخشد (شاملو، ۱۳۸۲)

۲-۱۲- روان شناسی رشد شخصیّت:

1401/09/07

پایان نامه -تحقیق-مقاله – ادراک و مهارت های ادراکی – حرکتی چیست ؟ – پایان نامه های کارشناسی ارشد

نیوول کپارت به آموزش مهارت های ادراکی – حرکتی[۱۶] دانش آموزان با مشکلات یادگیری پرداخت . او این مهارت ها را به کودکان با آسیب مغزی و هوش بهنجار نیز آموزش داد . او ویژگی ها و نیازهای آموزشی آن ها و وجه تمایز آن با کودکان بدون آسیب مغزی را توصیف نمود . به نظر کپارت چگونگی رشد ادراکی و حرکتی فرد ، پایه و اساس یادگیری مفهومی ، زبان و رفتار را تشکیل می‌دهد . به نظر او ، رشد حرکتی قبل از رشد ادراکی صورت می‌گیرد . اگر فردی نتواند سمت راست و چپ بدن خود را از هم تشخیص دهد در تمایز حروفی که از نظر جهت با یکدیگر تفاوت دارند با مشکل مواجه می شود . راچ و کپارت[۱۷] (۱۹۶۶) در یک زمینه یابی به شناسایی کودکانی پرداختند که در توانایی‌های ادراکی – حرکتی مربوط به اکتساب مهارت های تحصیلی در چارچوب آموزش عادی مشکل داشتند . سپس آن ها کودکان مشکل دار را با در نظر گرفتن اهدافی همچون موازنه[۱۸] و هماهنگی[۱۹] و کنترل حرکت چشم ، هماهنگی چشم و دست و ادراک دیداری آموزش دادند . از آنجایی که این کودکان نیازهای گیج کننده و متفاوتی داشتند ، کپارت آن ها را دیر آموز[۲۰] نامید و در یک طبقه مجزا قرار داد . به مفروضه های کپارت در زمینه آموزش دیداری – حرکتی انتقادهای بسیاری شده است ، ولی نباید فراموش کرد که او زمینه پژوهش های بسیاری را ‌در مورد رابطه میان رشد حرکتی- ادراکی و تحصیلی فراهم آورد (شکوهی یکتا ، ۱۳۸۵، ص۳۱) .

ماریان فراستیگ[۲۱] نیز فعالیت های بسیاری ‌در مورد آموزش افراد با ناتوانی یادگیری انجام داد . به نظر او مشکل در رشد ادراکی به مشکلات یادگیری منجر می شود و بیشترین یادگیری از طریق بینایی صورت می‌گیرد به همین دلیل نارسایی عصب شناختی ممکن است به بروز مشکلات یادگیری بسیاری بینجامد (فراستیگ و هورن[۲۲] ، ۱۹۶۴) .

فراستیگ و همکاران آزمونی را برای اندازه گیری رشد دیداری – ادراکی طراحی کردند و آن را «آزمون تحولی ادراک دیداری[۲۳]» نامیدند . یافته های آن ها دلالت بر این داشت که کودکان با آسیب عصب شناختی در سطوح خاصی از ادراک دیداری مشکل دارند . فراستیگ و هورن (۱۹۶۴) برنامه ای را برای آموزش «مهارت های حرکتی درشت» به افراد با نارسایی ادراکی طراحی کردند . آن ها اظهار کردند که این برنامه ها بر بهبود مهارت های تحصیلی تأثیر داشته اند . برنامه های فراستیگ تا سال ۱۹۷۰ در سطح گسترده ای استفاده می شد . لارسن و هامیل[۲۴] (۱۹۷۵) روایی آزمون فراستیگ را زیر سؤال بردند . البته فراستیگ همواره بر کاربرد توأم با احتیاط برنامه و آزمون خود تأکید کرده بود . به نظر او با بهره گرفتن از نمره های آزمون او به تنهایی نمی توان نیازهای آموزشی و ویژگی های کودکان را شناخت . او همچنین تفاسیر نادرست آزمون ها را مورد توجه قرار داده است و برنامه مناسب را بر عوامل متعددی نظیر آموزش فرد در گذشته ، محیط اجتماعی ، علایق ، توانایی ها ، نگرش ها ، خلق و خو و نقاط ضعف مبتنی دانسته است (فراستیگ ، ۱۹۶۷) .

نظریه پردازان ادراکی – حرکتی توجه خود را بر ادراک مختل شده و رشد حرکتی تأخیر یافته به عنوان علل احتمالی مشکلات یادگیری متمرکز کرده‌اند . در میان این گروه ، تأکید بر اختلالات حرکتی و ادراکی مبتنی بر مشکلات مغزی بود ، زیرا مشکلات مغزی و دستگاه عصبی مرکزی ، علت اصلی و اساسی دشواری های یادگیری تلقی می شد . تشخیص اینکه برخی کودکان که به آنان برچسب «عقب مانده» خورده بود ، در واقع به خوبی قادر به انجام برخی کارها بودند و در عین حال در انجام تکالیف مبتنی بر ادراک به طور کامل ناتوان بودند ، منجر به افزوده شدن برچسب ها در کوشش برای نشان دادن رابطۀ بین یادگیری مبتنی بر مغر و دشواری در دروس مدرسه ای شد . کودکانی که در رونویسی مطالب تختۀ سیاه کلاس دشواری داشتند ، یا کودکانی که اغلب حروف ، کلمات ، و اعداد را وارونه می نوشتند ، و نمی توانستند به درستی یک طرح هندسی را بازآفرینی کنند ، به عنوان کسانی قلمداد شدند که دارای دشواری های ادراکی – حرکتی هستند . برچسب هایی از قبیل آسیب دیدۀ مغزی ، اختلالات کارکرد دستگاه عصبی مرکزی ، و اختلال کارکرد جزیی مغز بین نظریه پردازان این گروه کاملاً رایج بود . این تأکید بر ادراک مبتنی بر مغز تأکید کنونی بر مشکلات یادگیری ناشی از وارونه کردن حروف یا کلمات ، و همین طور مشکلات یادگیری مبتنی بر دشواری هایی در نوشتن را توجیه می‌کند (کریمی ، ۱۳۸۷) .

ادراک و مهارت های ادراکی – حرکتی چیست ؟

«ادراک» ناظر است بر فرایندهای شناختی که به درون داد حسی نظم ، شکل و معنا می‌دهند . ادراک یک فرایند روان شناختی است که کنش اجرایی بر درون داد حسی دارد . «مهارت های ادراکی و حرکتی» به عنوان فعالیت های فیزیکی دارای هماهنگی در مهارت های حرکتی و ادراکی تعریف می‌شوند . برای مثال ، تکلیفی که از کودک ترسیم یک مربع را طلب می‌کند ، مستلزم توانایی درک ارتباطات بین خطوط مربع و فعالیت حرکتی هماهنگ در ترسیم شکل است . اغلب فعالیت های حرکتی و جسمانی نیازمند نوعی هماهنگی یا یکپارچه سازی این دو واکنش اند . مهارت های حرکتی ظریف[۲۵] و درشت[۲۶] بنیاد مهارت های ادراکی – حرکتی اند . مهارت های ادراکی – حرکتی بر پایه توانایی‌های اساسی ادراکی استوارند . به کودکی بیندیشیدکه با تعدادی بلوک در حال ساختن یک برج است . کودک باید بلوک ها را به شیوۀ سه بعدی ادراک کند و از مهارت های حرکتی ظریف و درشت برای دستکاری بلوک ها چنان استفاده نماید که بر روی یکدیگر قرار گیرند . برج باید ساختاری عمودی داشته باشد . برای تکمیل چنین تکلیفی کودک باید قادر به یکپارچه سازی مهارت های حرکتی ظریف و درشت باشد . در این زمینه مهارت های ادراکی – دیداری و مهارت های حرکتی ظریف باید در هم ادغام شوند (کله ، چان ؛ ترجمه ماهر ، ۱۳۷۲).

مؤلفه های ادراکی – حرکتی

فعالیت های حرکتی برحسب کیفیت های ادراکی- حرکتی که می بایست ارتقا یابند ، یعنی ؛ آگاهی فضایی ، آگاهی جهت یابی و آگاهی زمانی دسته بندی می‌شوند . در حقیقت فعالیت هایی طراحی شده که برای ارتقا این توانایی ها در برنامه های منظم تربیت بدنی مورد استفاده قرار می‌گیرد . اما نخستین هدف کسب مهارت‌های حرکتی به جای اکتساب ادراکی – حرکتی است . توسعه و پالایش جهان فضایی و جهان زمانی کودکان دو عامل اصلی در برنامه های آموزش ادراکی – حرکتی است به نظر می‌رسد در این مورد توافق عمومی وجود دارد . لیکن کیفیات ادراکی حرکتی زیر از جمله مهمترین آن ها به شمار می رود که بایستی در کودکان تقویت گردد :

الف)آگاهی بدنی

1 ... 99 100 101 ...102 ... 104 ...106 ...107 108 109 ... 227